کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصاری
معنی
(نَ را) [ ع . ] (اِ.) جِ نصران و نصرانة ؛ ترسایان .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصاری
لغتنامه دهخدا
نصاری . [ ن َ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ نصرانی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (السامی ) (دهار) (از متن اللغة) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || ج ِ نصران و نصرانة. || ترسایان . (ناظم الاطباء). پیروان دین حضرت عیسی مسیح . (از المنجد). ج ِ نصرانی . رجوع به نصران...
-
نصاری
فرهنگ فارسی معین
(نَ را) [ ع . ] (اِ.) جِ نصران و نصرانة ؛ ترسایان .
-
واژههای مشابه
-
رده نصاری
لغتنامه دهخدا
رده نصاری . [ رَ دِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک تنگه ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آنجا از رود بهمن شیر. محصول عمده ٔ آن انگور و خرما. راه آنجا اتومبیلرو و ساکنان آنجا از طایفه ٔ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
قطیعه ٔ نصاری
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ نصاری . [ ق َ ع َ ی ِ ن َ را ] (اِخ ) محله ای است در بغداد پیوسته به نهر طایق . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
نثاری
لغتنامه دهخدا
نثاری . [ ن ِ ] (اِخ ) تقی اصفهانی . به روایت مؤلف صبح گلشن شغل وی در اصفهان عصاری بوده است و در عهد سلطنت اکبر پادشاه به هندرفته و بعد از مدتی به وطن خود بازگشته . او راست :دست و شمشیر و مژه غرقه ٔ خون می آیدعالمی کشته ببینید که چون می آید.رجوع به ...
-
نثاری
لغتنامه دهخدا
نثاری . [ ن ِ ] (اِخ ) محمدعلی جلایر، فرزند علی جلایر خراسانی ، متخلص به نثاری .در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری میزیسته است . این بیت را مؤلف مجالس النفایس از وی آورده است :کسی هرگزمرا بی غم ندیده ست چو من غمدیده ای غم هم ندیده ست .رجوع به مجا...
-
جستوجو در متن
-
نصارا
لغتنامه دهخدا
نصارا. [ ن َ ] (ع ص ، اِ) نصاری ̍. رجوع به نَصاری ̍ شود.
-
نصرانیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: نصرانیَّة] nasrāniy[y]at مسیحیت؛ دین نصاری.
-
نصران
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (اِ.) ترسا. ج . نصاری .
-
طماثاوس
لغتنامه دهخدا
طماثاوس . [ ] (اِخ ) یکی از ناقلین نصاری بزبان عربی . (ابن الندیم ).
-
یوسع
لغتنامه دهخدا
یوسع. [ ] (اِخ ) ابن بد. یکی از ناقلان نصاری به زبان عربی است . (از ابن الندیم ).
-
آب
لغتنامه دهخدا
آب . (اِخ ) نزد نصاری ، اقنوم اوّل از اقانیم سه گانه . صورتی از اَب .