کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نصاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نصاب
/nesāb/
معنی
۱. حد معین از چیزی.
۲. (فقه) آن مقدار مال که زکات بر آن واجب میشود.
۳. [قدیمی] مال و سرمایه.
۴. [قدیمی] اصل و مرجع.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اصل، حد، مرجع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نصاب
لغتنامه دهخدا
نصاب . [ ن َص ْ صا ] (ع ص ) آن که به کاری پردازد که بدان مأمور ومنصوب نشده باشد، مثلاً آنکه رسالت می کند بی آنکه او را به رسالت انتخاب و مأمور کرده باشند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || عیّار حیله باز. (ناظم الاطباء). در تداول عام...
-
نصاب
لغتنامه دهخدا
نصاب .[ ن ِ ] (ع اِ) آن قدر از مال که زکوة واجب گردد بر وی . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). اصل مال چون بدان حد رسد که زکوة واجب شود. (السامی ). حدّی است از مال که واجب شود در آن زکاة چون دویست درهم یا بیست دینار. (م...
-
نصاب
واژگان مترادف و متضاد
اصل، حد، مرجع
-
نصاب
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - مقدار معین از هر چیز. 2 - آن مقدار از مال که زکات بر آن واجب می شود.
-
نصاب
دیکشنری عربی به فارسی
گول زن , گوش بر , قاچاق , متقلب , کلا ه گذار , کلا ه بردار
-
نصاب
دیکشنری عربی به فارسی
ادم حقه باز , شارلا تان , ادم زبان باز
-
نصاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nesāb ۱. حد معین از چیزی.۲. (فقه) آن مقدار مال که زکات بر آن واجب میشود.۳. [قدیمی] مال و سرمایه.۴. [قدیمی] اصل و مرجع.
-
واژههای مشابه
-
obstructionist
نصابشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که اقدام به نصابشکنی کند
-
حد نصاب
واژهنامه آزاد
حداقل اعضای لازم برای رسمیت جلسه. || حداقل امتیاز یا مقدار لازم برای احراز چیزی. || معادل quorum در انگلیسی: the minimum requirement in the number of something to meet a condition
-
obstruction
نصابشکنی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] عدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان مجلس در هنگام رأیگیری، بهقصد از اکثریت انداختن مجلس و جلوگیری از تصویب لایحه یا طرح
-
obstructionism
نصابشکنی 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] استفادۀ سامانمند از عدم حضور عمدی گروهی از نمایندگان در هنگام رأیگیری بهعنوان یک حربه
-
minimum number of travellers
حد نصاب مسافر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] حداقل مسافر مورد نیاز برای ارائۀ خدمات گردشگری که در قراردادهای مسافرتی و تأییدیههای ذخیرۀ جا قید میشود
-
واژههای همآوا
-
نساب
فرهنگ فارسی معین
(نَ سّ) [ ع . ] (ص .) نسب شناس .