کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشیم
/našim/
معنی
۱. [مخففِ نشیمن] = نشیمن
۲. آشیانۀ مرغ: ◻︎ چنین گفت سیمرغ با پور سام / که ای دیده رنج نشیم و کنام (فردوسی: ۱/۱۷۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشیانه، لانه، مقام، نشیمن
دیکشنری
settlement
-
جستوجوی دقیق
-
نشیم
لغتنامه دهخدا
نشیم . [ ن ِ ] (اِ) نشیمن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). جا و مقام نشستن . (از برهان قاطع). محل و مقام نشستن آدمی و طیور. (آنندراج ) (انجمن آرا). جای و مکان نشستن . توقفگاه . (ناظم الاطباء). مخفف نشیمن . آشیانه . آرامگاه . (غیاث ا...
-
نشیم
واژگان مترادف و متضاد
آشیانه، لانه، مقام، نشیمن
-
نشیم
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) 1 - آشیانة مرغان . 2 - جای نشستن .
-
نشیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] našim ۱. [مخففِ نشیمن] = نشیمن۲. آشیانۀ مرغ: ◻︎ چنین گفت سیمرغ با پور سام / که ای دیده رنج نشیم و کنام (فردوسی: ۱/۱۷۱).
-
واژههای مشابه
-
دوزخ نشیم
لغتنامه دهخدا
دوزخ نشیم . [ زَ ن ِ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که نشیمن او دوزخ باشد. (انجمن آرا). رجوع به دوزخی شود.
-
جستوجو در متن
-
آشیانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. آشیان، کاشانه، لانه، نشیم، نشیمنگاه ۲. ایستگاه، جایگاه
-
مقام
واژگان مترادف و متضاد
۱. پست، درجه، رتبه ۲. جاه، سمت، شان، قدر، مرتبه، مسند، منزلت، منصب، نشیم ۳. اشل، پایه
-
تکند
لغتنامه دهخدا
تکند. [ ت َ / ت ِ ک َ ] (اِ) آشیانه ٔ مرغان را گویند... و جای مرغ خانگی را نیز گویند. (برهان ). آشیانه ٔ مرغان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). آشیانه ٔ مرغان است چه خانگی و چه صحرایی . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ مرغ و جای داشتن آن و آن...
-
مأجوج
لغتنامه دهخدا
مأجوج . [ م َءْ ] (اِخ ) نام پسر یافث . (ناظم الاطباء). ابومعاذ مأجوج را یمجوج گفته . در حدیث است که یأجوج و مأجوج امتی اند از فرزندان یافث بن نوح علیه السلام و چهار امیر دارند و نمی میرد یکی ازایشان تا نمی بیند از اولاد خود هزار سوار را... (منته...
-
نشست
لغتنامه دهخدا
نشست . [ ن ِ ش َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر است از نشستن . رجوع به نشستن شود. || نشستن . جلوس : بزرگان گزیدند جای نشست بیامد یکی مرد طشتی به دست . فردوسی .ز میدان بیامد به جای نشست ابا پهلوانان خسروپرست . فردوسی .نکوهش مکن عاقلی را که د...