کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشکرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشکرده
/neškarde/
معنی
۱. ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم را میبرند یا پشت چرم و تیماج را با آن میتراشند؛ شفره؛ گزن: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵).
۲. نیشتر حجام.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشکرده
لغتنامه دهخدا
نشکرده . [ ن َ ش ِ ک َ دَ / دَ / ن َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناشکرده . مقابل شکرده . رجوع به شکرده شود.
-
نشکرده
لغتنامه دهخدا
نشکرده .[ ن ِ ک ِ دَ / دِ / ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) دست افزار کفشدوز و موزه دوز. (لغت فرس اسدی ص 507) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شفره . (از منتهی الارب ). ذرب . (از منتهی الارب ). از میل . (تفلیسی ). ارمیک . محذی . آلت...
-
نشکرده
فرهنگ فارسی معین
(نِ کَ دِ) (اِ.) شفره ، گزن ، ابزار دم تیزی که با آن چرم را می برند یا پشت پوست و چرم را با آن می تراشند.
-
نشکرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشگرده› [قدیمی] neškarde ۱. ابزار آهنی دمتیز که با آن چرم را میبرند یا پشت چرم و تیماج را با آن میتراشند؛ شفره؛ گزن: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵).۲. نیشتر حجام.
-
جستوجو در متن
-
نشگرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nešgarde = نشکرده
-
بنیط
لغتنامه دهخدا
بنیط. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) بافنده . || نشکرده . (منتهی الارب ).
-
بینط
لغتنامه دهخدا
بینط. [ ی َ ] (ع اِ) بافنده و نشکرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نساج (در لهجه ٔ مردم یمن ). (از تاج العروس ).
-
جلدگری
لغتنامه دهخدا
جلدگری . [ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل جلدگر. صحافی : گمان برم که به ورّاقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده .سوزنی .
-
تفو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tofu = تف: ◻︎ به نشکرده ببرید زن را گلو / تفو بر چنین ناشکیبا تفو (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵). Δ در مقام تحقیر، نفرین، سرزنش و دشنام دربارۀ کسی میگویند.
-
شفره
لغتنامه دهخدا
شفره . [ ش ُ / ش َ رَ / رِ ] (ع اِ) نشکرده و ابزاری آهنین مر کفشگران را که چرم را بدان تراشند. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). نشگرده . نش کرده . ازمیل . مِحْذی ̍. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفرة شود.
-
احاکة
لغتنامه دهخدا
احاکة. [ اِ ک َ ] (ع مص ) احاکه ٔ سیف در...؛ کار کردن شمشیر و جز آن در... کارگر آمدن در.... اثر کردن . (تاج المصادر) (مؤید الفضلاء): مااحاکه السیف ؛ کار نکرد در آن شمشیر. (منتهی الارب ). || اَحاکَتْه ُ الشَفْرَةُ؛ برید آن را نشکرده .
-
گهزن
لغتنامه دهخدا
گهزن .[ گ َ زَ ] (اِ) یکی از افزار کفش دوزی است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) (ناظم الاطباء) : گمان برم [ که ] به زراقی و به حیله گری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده تراش کرده بوی آرزوی زرد و هزاردرست و نیمه برون از قراضه و خرده .سوزنی .
-
نشگرده
لغتنامه دهخدا
نشگرده . [ ن ِ گ ِ دَ / دِ ] (اِ) آلتی است آهنی که بدان کفشدوزان چرم را قطع کنند و به هندی راپی گویند. (غیاث اللغات ). افزاری است صحافان و کفشدوزان و سراجان را که بدان پوست را ببرند و بتراشند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). و آن را شفره نیز گوی...
-
شفرة
لغتنامه دهخدا
شفرة. [ ش َ رَ ] (ع اِ) کارد بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). کارد بزرگ پهن . (از اقرب الموارد). || نشکرده ٔ کفش گران . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نشکرده شود. || هر ابز...