کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشپیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشپیل
/nešpil/
معنی
۱. چنگک؛ قلاب.
۲. چنگک ماهیگیری: ◻︎ ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل (عبدالواسع جبلی: ۲۴۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشپیل
لغتنامه دهخدا
نشپیل . [ ن ِ ] (اِ) شست ماهی باشد یعنی دام . (فرهنگ اسدی ). مطلق قلاب را گویند عموماً و قلاب و شست ماهی گیری را خوانند خصوصاً. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).شست ماهی . (اوبهی ). قلابی که بر سر رشته ای ابریشمی یا از موی اسب کنند و بدان گوشت ی...
-
نشپیل
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) (اِ.) 1 - دام . 2 - چنگک ، قلاب ، قلاب ماهی گیری .
-
نشپیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نشبیل، نشل› [قدیمی] nešpil ۱. چنگک؛ قلاب.۲. چنگک ماهیگیری: ◻︎ ز تیر و نیزۀ او دشمنان هراسانند / چو اهرمن ز شهاب و چو ماهی از نشپیل (عبدالواسع جبلی: ۲۴۸).
-
جستوجو در متن
-
نشبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nešbil = نشپیل
-
نشبیل
لغتنامه دهخدا
نشبیل . [ ن ِ ] (اِ) رجوع به نشپیل شود.
-
نسبیل
لغتنامه دهخدا
نسبیل . [ ن َ ] (اِ) نشپیل . (ناظم الاطباء).
-
نشل
لغتنامه دهخدا
نشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوختن و چسبانیدن . دو چیز را با هم کوفتن . (برهان قاطع). پیوستگی چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء...
-
ناب
لغتنامه دهخدا
ناب .(ع اِ) دندان نشتر. (منتهی الارب ). چهار دندان نیش سبع و بهایم و چهار دندان بزرگ حیوانات باشد. (برهان قاطع). دندان نیشتر. (مهذب الاسماء). السن الذّی خلف الرباعیة، مؤنث . ج ، اَنیُب ، انیاب ، نُیوب ، اناییب . یقال فی المجاز: «عضته ُ انیاب ُ الدهر...
-
داور
لغتنامه دهخدا
داور. [ وَ ] (ص ، اِ) دادور. در اصل این کلمه دادور بود به معنی صاحب داد پس بجهت تخفیف دال ثانی را حذف کردند. (غیاث اللغات ). در اصل دادور بود چون نامور و هنرور و سخنور. بهمان معنی عادل است و در اصل دادور بوده است یک دال را حذف کرده اندچه در فرس مخفف ...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...