کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشلیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشلیدن
/našlidan/
معنی
چنگ درزدن و درآویختن به چیزی؛ آویختن: ◻︎ گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانهٴ او برگذری (فرخی: ۳۹۹ حاشیه).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشلیدن
لغتنامه دهخدا
نشلیدن . [ ن َدَ ] (مص ) از: نشل + یدن پسوند مصدری ). چنگ درزدن ودرآویختن بود به چیزی . و آن را به تازی تشبث گویند.(از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین نقل از جهانگیری ). گرفتن . آویختن . (از برهان قاطع، ذیل نشل ) : گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر نشلدزر او...
-
نشلیدن
فرهنگ فارسی معین
(نَ دَ) (مص ل .) 1 - آویختن و آویزان کردن . 2 - تشبث ، چنگ زدن در چیزی .
-
نشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] našlidan چنگ درزدن و درآویختن به چیزی؛ آویختن: ◻︎ گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانهٴ او برگذری (فرخی: ۳۹۹ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
نشل
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نشلیدن) našal ۱. = نشلیدن۲. = نشیمن۳. [قدیمی] آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی.۴. (اسم) قلاب ماهیگیری.
-
درنشلیدن
لغتنامه دهخدا
درنشلیدن . [ دَ ن َ دَ ] (مص مرکب منفی ) (از: در+ نَ + شلیدن ) چنگ درنزدن . درنیاویختن : آتش بی شک به جانْت درنشلدچون تو به چیز حرام درنشلی . ناصرخسرو.رجوع به نشلیدن و بشلیدن شود.
-
نشل
لغتنامه دهخدا
نشل . [ ن َ ش َ ] (اِ) قلاب ماهی . (برهان قاطع). قلاب ماهی گیری . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف نشپیل است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || (اِمص ) دو چیز را برهم دوختن و چسبانیدن . دو چیز را با هم کوفتن . (برهان قاطع). پیوستگی چیزی به چیزی . (ناظم الاطباء...
-
بشلیدن
لغتنامه دهخدا
بشلیدن . [ ب َ / ب ِ ش َ دَ ] (مص ) نشلیدن . پشلیدن . چسبیدن . (از برهان ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن . دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری ). برهم چسبیدن . (ناظم الاطباء).بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ خطی اسدی ...