کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشط
معنی
کنش ور کردن , بفعاليت پرداختن , بکارانداختن , تخليص کردن(سنگ معدن) , نيرودادن , قوت دادن(به) تشجيع کردن , زندگي بخشيدن , حيات بخشيدن , جان دادن , روح بخشيدن , روح دادن , چالا ک شدن , زنده شدن , چابک شدن , با روح شدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشط
لغتنامه دهخدا
نشط. [ ن َ ] (ع مص ) گزیدن مار. (ازمنتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از المنجد). گزیدن و نیش زدن مارکسی را. (از اقرب الموارد). || نیش زدن مار به سرعت و اختلاس کسی را. (المنجد) (از ذیل اقرب الموارد نقل از لسان )....
-
نشط
لغتنامه دهخدا
نشط. [ ن ُ ش ُ ] (ع ص ، اِ) درازکشندگان رسن تا نرم گردد و دوباره تافته شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مفرد آن ناشط یا نشیط است . (از اقرب الموارد).
-
نشط
دیکشنری عربی به فارسی
کنش ور کردن , بفعاليت پرداختن , بکارانداختن , تخليص کردن(سنگ معدن) , نيرودادن , قوت دادن(به) تشجيع کردن , زندگي بخشيدن , حيات بخشيدن , جان دادن , روح بخشيدن , روح دادن , چالا ک شدن , زنده شدن , چابک شدن , با روح شدن
-
واژههای همآوا
-
نشت
لغتنامه دهخدا
نشت . [ ن َ ] (ص ) در خراسان نشت به معنی زرد است ، گویند «انگور قدری نشت شده »؛ نیز پارچه ٔ نیم سوخته را که از نزدیک گرفتن با آتش زرد شده نشت گویند. (از فرهنگ نظام ). طبری : نشت (جل ، کهنه و پوسیده ) در گیلکی به معنی چین دار و تا شده (کاغذ، جامه و غی...
-
نشت
لغتنامه دهخدا
نشت . [ ن ِ ] (ص ) خوش . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) . نیک . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). با وشت = وش قیاس شود. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). تندرست . (ناظم الاطباء).
-
نشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر ۲. برملا، بروز، درز کردن، شایع
-
نشت
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمص .) (عا.) 1 - سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر. 2 - شکستگی ، خرابی .
-
نشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) našt ۱. سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر؛ ترشح.۲. (صفت) [قدیمی] سست و پژمرده.۳. شکستگی و خرابی.۴. [قدیمی] خراب؛ ضایع.〈 نشت کردن: (مصدر لازم)۱. آب پس دادن ظرف شکسته.۲. سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر.
-
جستوجو در متن
-
کنش ور کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نشط
-
بفعالیت پرداختن
دیکشنری فارسی به عربی
نشط
-
تخلیص کردن(سنگ معدن)
دیکشنری فارسی به عربی
نشط
-
نیرودادن
دیکشنری فارسی به عربی
نشط
-
قوت دادن(به) تشجیع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نشط