کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشست و خفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشست و خفت
لغتنامه دهخدا
نشست و خفت . [ ن ِ ش َ ت ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مصاحبت . مؤانست . هم نشینی : آن را که به سرش در خرد باشدبا دیو نشست و خفت چون دارد.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
slumping
نشست 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] فرونشستن تدریجی یا ناگهانی آکندها که موجب تغییر شکل لایهها یا آکندهای باستانشناختی میشود
-
نشست 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← فرود 3
-
precautionary landing
نشست احتیاطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرود بر روی آب یا زمین در شرایطی که بنا به تشخیص خلبان ادامۀ پرواز خطرناک باشد
-
spot landing, accuracy landing
نشست دقیق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فرود هواگَرد آموزشی یا نمایشی بر نقطه یا محل مشخص
-
blind landing
نشست کور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشست هواگَرد سرنشیندار در وضعیتی که خدمۀ پرواز قادر به مشاهدۀ نشانههای دیداری بیرون نیستند
-
baulked landing, baulk 3
نشست نافرجام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشستی که در پی پیشامدهای واپسین مراحل تقرب نیمهتمام میماند
-
landing sequence
نوبت نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ترتیبی که برطبق آن هواگَردها در وضعیت فرود قرار میگیرند
-
landing distance
مسافت نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فاصلهای بین محل تماس هواپیما با زمین تا محل توقف کامل آن
-
slamming
کوبنشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برخورد چرخهای جلو یا عقب ارابۀ فرود شاسیدار با زمین با سرعت عمودی بیشتر از سرعت هواپیما، به دلیل سرعت افزودۀ ناشی از چرخش تیرک شاسی (bogie)
-
نشست آوردن
لغتنامه دهخدا
نشست آوردن . [ ن ِ ش َ وَ دَ ] (مص مرکب ) اقامت کردن . ساکن شدن . مقیم گشتن : یکی دیر خارا به دست آورم در آن دیر تنها نشست آورم . نظامی .مگر خوابگاهی به دست آورم که جاوید در وی نشست آورم . نظامی . || ماندن . توقف کردن : چون به از این مایه به دست آوری...
-
نشست گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشست گرفتن . [ ن ِ ش َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن . جای گرفتن . قرار گرفتن : نخستین گرفتند بر خوان نشست پس آنگه به بگماز بردند دست .اسدی .
-
نشست آباد
لغتنامه دهخدا
نشست آباد. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دلیجان شهرستان محلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
نشست جای
لغتنامه دهخدا
نشست جای . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) دارالملک .پایتخت . مستقر. مقر : چون هفت اقلیم به حکم او شد نشست جای خویش تمیشه ساخت . (تاریخ طبرستان ).