کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشست هیأت دولت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
symposium
همنشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] جلساتی رسمی که در آنها گروهی متخصص دربارۀ یک یا چند موضوع مربوط به هم، برای افراد همردیف خود، سخنرانیهای کوتاهی ایراد میکنند و به بحث و پرسش و پاسخ میپردازند؛ گاهی مطالب در سطح عامتری عرضه میشود، که در این صورت شرکت در آن برای عموم آزا...
-
slamming
کوبنشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برخورد چرخهای جلو یا عقب ارابۀ فرود شاسیدار با زمین با سرعت عمودی بیشتر از سرعت هواپیما، به دلیل سرعت افزودۀ ناشی از چرخش تیرک شاسی (bogie)
-
session key
کلید نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] کلیدی که از آن برای رمزگذاری متقارن در یک نشست استفاده و سپس آن را نابود میکنند
-
نشست آوردن
لغتنامه دهخدا
نشست آوردن . [ ن ِ ش َ وَ دَ ] (مص مرکب ) اقامت کردن . ساکن شدن . مقیم گشتن : یکی دیر خارا به دست آورم در آن دیر تنها نشست آورم . نظامی .مگر خوابگاهی به دست آورم که جاوید در وی نشست آورم . نظامی . || ماندن . توقف کردن : چون به از این مایه به دست آوری...
-
نشست داشتن
لغتنامه دهخدا
نشست داشتن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) نشسته بودن . حضور داشتن : ندانی که پیش که داری نشست بر شاه منشین و منمای دست .فردوسی . || سکونت داشتن . مقیم بودن . اقامت کردن . جای داشتن : ز قیصر بپرسید کایزدپرست به شهر تو بر کوه دارد نشست . فردوسی .دو دیگر ...
-
نشست کردن
لغتنامه دهخدا
نشست کردن . [ ن ِ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نشستن : نشست کرده است ؛ یعنی نشسته است . (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ) : بر گنج نشست کرد حجت جان کرده منقّا و دل مصفا. ناصرخسرو. || اقامت کردن . مستقر شدن . مسکن کردن : نشست اندر آن شهر از آن کرده بودکه ک...
-
نشست گرفتن
لغتنامه دهخدا
نشست گرفتن . [ ن ِ ش َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نشستن . جای گرفتن . قرار گرفتن : نخستین گرفتند بر خوان نشست پس آنگه به بگماز بردند دست .اسدی .
-
نشست آباد
لغتنامه دهخدا
نشست آباد. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش دلیجان شهرستان محلات . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
نشست جای
لغتنامه دهخدا
نشست جای . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) دارالملک .پایتخت . مستقر. مقر : چون هفت اقلیم به حکم او شد نشست جای خویش تمیشه ساخت . (تاریخ طبرستان ).
-
نشست رود
لغتنامه دهخدا
نشست رود. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارنگه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، در 38 هزارگزی شمال کرج و 4 هزارگزی مغرب راه کرج به چالوس در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار و محصولش غلات و میوه ها و لبنیات و عسل ، ...
-
هم نشست
لغتنامه دهخدا
هم نشست . [ هََ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) جلیس . همنشین : بدین هم نشست و بدین هم سرای همی دارشان تا تو باشی به جای . فردوسی .سرافیل همرازش و هم نشست براق اسب و جبریل فرمانبر است . اسدی .که همه قاضیان ز دست ویندهمه زهاد هم نشست ویند. سنائی .میده تنهاتر است ...
-
یک نشست
لغتنامه دهخدا
یک نشست . [ ی َ / ی ِ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. (برهان ). یک شست . (آنندراج ). کنایه از همنشین . (انجمن آرا). همنشین . مجالس . مصاحب . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک بار. یک هنگام . فی المجلس . (یادداشت مو...
-
زاویۀ نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← زاویۀ فرود
-
landing run, landing roll
طول نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مسافتی که هواپیما در طول حرکت، از لحظۀ نشست بر روی زمین تا نقطۀ توقف یا خروج از باند پرواز، طی میکند
-
ته نشست
فرهنگ فارسی معین
(تَ. نِ شَ) 1 - (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آب ها. 2 - (اِمر.) ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود. 3 - طبقه ای از زمین که نتیجة رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست . 4 - آن چه ته نشین می شود.