کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نشست رود
لغتنامه دهخدا
نشست رود. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارنگه ٔ بخش کرج شهرستان تهران ، در 38 هزارگزی شمال کرج و 4 هزارگزی مغرب راه کرج به چالوس در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار و محصولش غلات و میوه ها و لبنیات و عسل ، ...
-
هم نشست
لغتنامه دهخدا
هم نشست . [ هََ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) جلیس . همنشین : بدین هم نشست و بدین هم سرای همی دارشان تا تو باشی به جای . فردوسی .سرافیل همرازش و هم نشست براق اسب و جبریل فرمانبر است . اسدی .که همه قاضیان ز دست ویندهمه زهاد هم نشست ویند. سنائی .میده تنهاتر است ...
-
یک نشست
لغتنامه دهخدا
یک نشست . [ ی َ / ی ِ ن ِ ش َ ] (ص مرکب ) به معنی یک شست است که همنشین و رفیق و مصاحب باشد. (برهان ). یک شست . (آنندراج ). کنایه از همنشین . (انجمن آرا). همنشین . مجالس . مصاحب . (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یک بار. یک هنگام . فی المجلس . (یادداشت مو...
-
زاویۀ نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] ← زاویۀ فرود
-
landing run, landing roll
طول نشست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] مسافتی که هواپیما در طول حرکت، از لحظۀ نشست بر روی زمین تا نقطۀ توقف یا خروج از باند پرواز، طی میکند
-
ته نشست
فرهنگ فارسی معین
(تَ. نِ شَ) 1 - (مص مر.) رسوب کردن مواد موجود در آب ها. 2 - (اِمر.) ماده ای که در آب رودها و مرداب ها و دریاها رسوب می شود. 3 - طبقه ای از زمین که نتیجة رسوب مواد محلول یا مخلوط در آب دریاها و رودهاست . 4 - آن چه ته نشین می شود.
-
نشست کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) 1 - بر تخت نشستن ، جلوس کردن . 2 - اقامت کردن . 3 - فرو نشستن دیوار و مانند آن .
-
ته نشست
لغتنامه دهخدا
ته نشست . [ ت َه ْ ن ِ ش َ ] (مص مرخم مرکب ) فرهنگستان ایران این کلمه را معادل رسوب پذیرفته است . رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود. رسوب مواد موجود در آبها. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) ماده ای که در آب رودها و مردابها و دریاچه ها و دریا...
-
جایگاه نشست
لغتنامه دهخدا
جایگاه نشست . [ هَِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نشستن گاه . تخت . سریر. کرسی . صندلی : از آن پس شهنشاه یزدان پرست بخاک آمد از جایگاه نشست . فردوسی .کمر بسته و گرز شاهان بدست بیاراسته جایگاه نشست . فردوسی .بکش کرده دست و سرافکنده پست همی رفت تا...
-
جامه ٔ نشست
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ نشست . [ م َ / م ِ ی ِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرش . بساط چون قالی و غیره : همه گرد کن خواسته هرچه هست پرستنده و جامه های نشست .فردوسی .
-
اهل نشست
لغتنامه دهخدا
اهل نشست . [اَ ل ِ ن ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از درویشان و گوشه نشینان و تارک دنیا باشد. (هفت قلزم ) (برهان ). گوشه نشین و تارک دنیا. (آنندراج ) : خط تو گفت در آغاز خاستن کاینک منم که فتنه ٔ اهل نشست خواهم شد. امیرخسرو (از آنندراج ).در ...
-
ته نشست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tahnešast ۱. آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچهها یا دریاها فرونشیند؛ رسوب.۲. طبقهای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است.
-
هم نشست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] hamnešast همنشین؛ همدم: ◻︎ بشوی ای خردمند از آن دوست دست / که با دشمنانت بُوَد همنشست (سعدی: ۱۷۲)، ◻︎ مهتران چون خوان احسان افکنند / کهتران را همنشست خود کنند (خاقانی: ۸۸۲).
-
ته نشست
دیکشنری فارسی به عربی
ايداع
-
نشست محرمانه
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ مُغْلَقٌ