کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشستگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشستگاه
/nešastgāh/
معنی
= نشستنگاه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ته، دبر، مقعد
دیکشنری
chamber
-
جستوجوی دقیق
-
نشستگاه
لغتنامه دهخدا
نشستگاه . [ ن ِ ش َ ] (اِ مرکب ) جای نشستن . جائی که کسی می نشیند. (ناظم الاطباء). جای . مکان : نشستگاه تو بر تخت خسروانی بادنشستگاه عدوی تو بر چَه ِ ارژنگ . فرخی . || مجلس . (دهار) : نشستگاه شهان باغ و خوابگه ایوان نشستگاه تو دشت است و خوابگه خرگاه ...
-
نشستگاه
واژگان مترادف و متضاد
ته، دبر، مقعد
-
نشستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nešastgāh = نشستنگاه
-
جستوجو در متن
-
دبر
واژگان مترادف و متضاد
پشت، کون، مقعد، نشستگاه ≠ پیش
-
سرینگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - نشستگاه ، محل جلوی . 2 - تخت ، سریر.
-
مقعد
واژگان مترادف و متضاد
دبر، سرین، کفل، کون، مخرج، نشستگاه، نشیمن، نشیمنگاه
-
است
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (اِ.) کون ، دبر، نشیمن ، نشستگاه ، کفل ، مقعد.
-
نشستگه
لغتنامه دهخدا
نشستگه . [ ن ِ ش َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) نشستگاه . جای نشستن . مقام . مکان . جا. رجوع به نشستگاه شود : پیش دل اندر بکن نشستگهم وز عمل و علم کن نثار مرا.ناصرخسرو.
-
کثیبی
لغتنامه دهخدا
کثیبی .[ ک َ بی ی ] (ص نسبی ) منسوب به کثیب . (ناظم الاطباء). || (اِ) نشستگاه . مقعد. (ناظم الاطباء).
-
اتن
لغتنامه دهخدا
اتن .[ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَتان و اِتان ، بمعنی خر ماده . || نشستگاه هودج از پشت شتر. (منتهی الارب ).
-
برچین گاه
لغتنامه دهخدا
برچین گاه . [ ب َ ] (اِ مرکب ) کرسی و صندلی . (ناظم الاطباء). نشستگاه و کرسی . (آنندراج ).
-
خواصی
لغتنامه دهخدا
خواصی .[ خ َ ] (اِ) آن جایی از نشستگاه پشت فیل که نوکر و ملازم در عقب سر آقای خود می نشینند. (ناظم الاطباء).
-
کون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) سرین ، نشستگاه . ؛ ~ کسی گُهی بودن کنایه از: در کاری مشکوک دست داشتن . ؛ ~ سوزه کنایه از: حسادت شدید. ؛~ گشاد بودن کنایه از: تن به کار ندادن ، تنبل و بی حال بودن . ؛ ~ نشور کنایه از: نجس ، بی دین و لامذهب .
-
پند
لغتنامه دهخدا
پند. [ پ َ ] (اِ) نشستگاه را گویند و به عربی مقعد خوانند. (برهان قاطع). دُبُر (پندی کنایه از امرد است ) : پند و نره ٔ حامدی آن کشته مفاجابر... نجوم آژخ بر خایه ٔ طب فنج .سیف اسفرنگ (از جهانگیری ).