کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشخوار زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشخوار زدن
لغتنامه دهخدا
نشخوارزدن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . رجوع به نشخوار و نشخوار کردن شود: دغض ؛امتلاء آوردن شتر را چنانکه نشخوار نزند. جفر؛ آنکه گیاه خورد و نشخوار نزند. (منتهی الارب ) : شش سال به کام دل و آسانی خوردندباید زدن امروز چو اشتر...
-
واژههای مشابه
-
نشخوار کردن
لغتنامه دهخدا
نشخوار کردن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا ک َ دَ ] (مص مرکب ) واپس جویدن . اجترار. اجرار. خورده را بار دیگر از گلو به دهان آورده جویدن ، چنانکه شتر و بعض حیوانات دیگر. (یادداشت مؤلف ) : چنان دان که بخت بدت خوار کردجهان خوردت و باز نشخوار کرد. اسدی .نشخوار ...
-
rumination disorder
اختلال نشخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] اختلالی که وجه مشخص آن نشخوار ارادی و مکرر غذاهای خوردهشده همراه با برونریزی یا بلع مجدد اما بدون حالت تهوع است
-
نشخوار کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) 1 - نک . نشخوار. 2 - کنایه از: حرف دیگران را تکرار کردن .
-
نشخوار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بطل
-
جستوجو در متن
-
نشخور زدن
لغتنامه دهخدا
نشخور زدن . [ ن ِ خوَرْ / خُرْ زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نشخوار شود : دوسال شد که ز حرمان همی زند نشخورز نعمتی که از این پیش در جهان خورده ست .کمال اسماعیل (از جهانگیری ).
-
نشخور
لغتنامه دهخدا
نشخور. [ ن َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) نشخوار. (از برهان قاطع). نشخار. (جهانگیری ). || بعضی مکرر خائیدن و چانه بر هم زدن شتران و گوسفندان را نیز گفته اند فروبرده ٔ خود را. (برهان قاطع).
-
اجترار
لغتنامه دهخدا
اجترار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نشخور زدن . (تاج المصادر). نشخوار کردن . (منتهی الارب ). || چریدن . || کشیدن . اِجدرار. (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || جرّه برآوردن شتر از گلو: کل ذی کَرش یجتر. (منتهی الارب ).
-
اجرار
لغتنامه دهخدا
اجرار. [ اِ ] (ع مص ) کفانیدن زبان شتربچه تا شیر نخورد. (منتهی الارب ). بچه شتر را زبان شکافتن تا شیر نخورد. || قرض را تأخیر کردن . دیرتر ستاندن دین . مهلت دادن در ادای دین : اجرّه الدین . (منتهی الارب ). || تبعیت کردن در سرور و اغانی : اجرّ فلاناًا...
-
قصع
لغتنامه دهخدا
قصع. [ ق َ ] (ع مص ) فروبردن جرعه ٔ آب را. || فروبردن نشخوار یا خائیدن آن یا برآوردن نشخوار از شکم و هنوز نخائیدن یا پر کردن دهن را از آن یا نیکو و نرم خائیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): قصعت الناقة بجرتها؛ ردتها الی جوفها. و قیل مضغتها و قیل هو...
-
افاضة
لغتنامه دهخدا
افاضة. [ اِ ض َ ] (ع مص ) آب را بر خود ریختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مصادر زوزنی ). آب بر تن ریختن . (تاج المصادر بیهقی ). آب بر بدن خود ریختن . (از اقرب الموارد). || یکبار روان شدن مردم از عرفات بسوی منی . (منتهی الارب ) (از آنند...
-
خائیدن
لغتنامه دهخدا
خائیدن . [ دَ ] (مص ) بدندان نرم کردن و جاویدن و جویدن . (برهان ) (نظام ).اِدغام ؛ خائیدن اسب لگام را. اضزاز. تَلویث ؛ انگشت خائیدن کودک . خَضد؛ خائیدن و بریدن چیزی تر را چون خیار و گزر و مانند آن . خَضم ؛ خائیدن به اقصای دندانها. جَدثَة؛ خائیدن گوشت...