کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشخوارکنندگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشخوارکنندگان
/nošxārkonandegān/
معنی
حیوانات علفخوار با معدۀ چهارقسمتی که دستوپای آنها دارای دو انگشت منتهی به سم است، مانند گاو و گوسفند و شتر و گوزن؛ سمشکافته.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشخوارکنندگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nošxārkonandegān حیوانات علفخوار با معدۀ چهارقسمتی که دستوپای آنها دارای دو انگشت منتهی به سم است، مانند گاو و گوسفند و شتر و گوزن؛ سمشکافته.
-
جستوجو در متن
-
ruminants
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشخوارکنندگان، جانور پستاندار نشخوار کننده
-
tripe
سیرابیشیردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] بخشی از آلایش خوراکی که شامل معدۀ چهارقسمتی نشخوارکنندگان است
-
cud
نشخواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] لقمهای از خوراکی که قبلاً خورده شده است و برای جویدن مجدد به دهان نشخوارکنندگان بازمیگردد
-
هزارتو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) هزارلا؛ بخش سوم معدة نشخوارکنندگان که داخل آن لایه لایه است .
-
سیرابی
لغتنامه دهخدا
سیرابی . (اِ مرکب ) شکنبه . بزرگترین قسمت معده ٔ نشخوارکنندگان . سیرآبی .
-
rennet
پنیرمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عصارهای حاوی زیمایۀ رنین که از شیردان نشخوارکنندگان در دورۀ شیرخوارگی استخراج میشود و در پنیرسازی برای منعقد کردن شیر به کار میرود
-
biohydrogenation
زیستهیدروژندار شدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] پیوند هیدروژن با اسیدهای چرب آزاد موجود در شیر نشخوارکنندگان براثر فعالیت ریزاندامگانها
-
آهو
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) جانوری از خانوادة تهی - شاخان ، جزو راستة نشخوارکنندگان که اقسام مختلف دارد و عموماً دوندة بسیار سریع و چابک و دارای دست و پای بلند و چشمان زیباست ، غزال ، مارال . ؛ پشت ~بسته بودن کنایه از: دور از دسترس بودن .
-
نگاری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) negāri ۱. چراغ شیرهکشی؛ اسبابی که با آن شیرۀ تریاک را تدخین میکنند.۲. (اسم، صفت نسبی، منسوب به نگار) بخش دوم معدۀ نشخوارکنندگان که روی آن نقشونگارهای مسدسشکل است.
-
کلاهو
لغتنامه دهخدا
کلاهو. [ک َ ] (اِ مرکب ) نوعی از آهوی بی شاخ باشد. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). از کل + آهو. آهوی بی شاخ . کل . توضیح اینکه عادةً مراد از کل و کلاهو آهوی نر بدون شاخ است ولی در تقسیم بندی نشخوارکنندگان آهوانی که در دسته ٔ کل ها ...
-
شکمبه
لغتنامه دهخدا
شکمبه . [ ش ِ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شکنبه . معده ٔ حیوانات خصوص-اً حیوانات علفخوار. (ناظم الاطباء). معده ٔ ستور. کرش . معده در غیر انسان . (یادداشت مؤلف ). یکی از دو خانه ٔ زیرین دل . (لغات فرهنگستان ). اشکمبه .اشکنبه . سیرابی . جانوران علفخوار (گاو،...
-
شیردان
لغتنامه دهخدا
شیردان . (اِ مرکب ) آوند شیر. (ناظم الاطباء). ظرفی چون قوری که در آن شیر کنند و با چای آرند. ظرف برای شیر خوردن .ظرف شیرخوری . شیرخوری . شیردانی . (یادداشت مؤلف ). || شکنبه ٔ بزغاله و گوسپند. (ناظم الاطباء). چیزی است مثل کدو که گوسفند را در بالای شک...
-
بقر
لغتنامه دهخدا
بقر. [ ب َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ بَقَرَة.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی مطلق گاو خواه نرخواه ماده بخلاف ثور که گاو نر را گویند. (آنندراج ) (از غیاث ). گاو، نام جنس است . (مهذب الاسماء). ثور. (یادداشت مؤلف ). گاو که حیوان چهارپای شیرده است . (فرهنگ ...