کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بست و نشت
لهجه و گویش تهرانی
قبض و بسط
-
جستوجو در متن
-
چکه کردن
واژگان مترادف و متضاد
تراویدن، نشت کردن، تراوش کردن
-
permeating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ، نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن
-
permeates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ می کند، نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن
-
permeated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ کرده، نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن
-
permeate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ کن، نفوذ کردن، سرایت کردن، نشت کردن
-
چکیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. چکه کردن، قطرهقطره فرو ریختن ۲. تراوش کردن ۳. نشت کردن
-
leaks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشت، تراوش، چکه، سوراخ، ترشح، ریزش، تراوش کردن، نفوذ کردن، فاش کردن یا شدن
-
leak
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نشت، تراوش، چکه، سوراخ، ترشح، ریزش، تراوش کردن، نفوذ کردن، فاش کردن یا شدن
-
نشتی شدن
لغتنامه دهخدا
نشتی شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نشت کردن . تراویدن روغن و جز آن از ظرفش . رجوع به نشت شود.
-
makeup water
آب جبرانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] آبی که برای جبران کردن اتلاف آب ناشی از تبخیر و نشت و غیره اضافه میشود
-
خارج شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرونرفتن ۲. درآمدن ۳. دررفتن، رانده شدن ۴. اوت شدن ۵. ترک کردن ۶. فراتر رفتن، تجاوز کردن ۷. نشت کردن ۸. بیرون زدن
-
تراویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ترابیدن› tarāvidan ۱. خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی.۲. ترشح کردن؛ تراوش کردن؛ چکیدن: ◻︎ گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه).
-
تسرب
دیکشنری عربی به فارسی
نفوذ , تصفيه , تراوش , رخنه , تراوش کردن , فاش شدن , نشت , چکه , کمبود , کسر , کسري , فاش شدگي (اسرار) , مقداري که معمولا براي کسري در اثر نشتي درنظر ميگيرند
-
نش
لغتنامه دهخدا
نش . [ ن َش ش ] (ع اِ) بیست درم سنگ و آن نیم اوقیه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصف اوقیة و گفته اند بیست درهم . (از بحر الجواهر). نصف وقیه که عبارت از بیست درم باشد. (ناظم الاطباء). نصف اوقیه . (از اقرب الموارد). || نیمی از هر چیز. (از المنجد) (...