کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشاید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشاید
لغتنامه دهخدا
نشاید. [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نشائد. ج ِ نشیدة. رجوع به نشیدة و نشائد شود.
-
جستوجو در متن
-
فسیخ
لغتنامه دهخدا
فسیخ . [ ف َ ] (ع ص ) آنکه به حاجت خود نرسد و صلاح کار را نشاید. (آنندراج ).
-
ناغشتنی
لغتنامه دهخدا
ناغشتنی . [ غ ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که آغشتن را نشاید. مقابل آغشتنی . رجوع به آغشتنی شود.
-
ناراندنی
لغتنامه دهخدا
ناراندنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) که راندن را نشاید. که نتوانش راند. که راندنی نیست . مقابل راندنی .
-
ناسائیدنی
لغتنامه دهخدا
ناسائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) نسائیدنی . که درخور سائیدن نیست . که سودن را نشاید. مقابل سائیدنی .
-
نادریدنی
لغتنامه دهخدا
نادریدنی . [ دَ دَ ] (ص لیاقت ) که دریدنی نیست . که نشاید آن را درید. که نتوان آن را درید.
-
نامختنی
لغتنامه دهخدا
نامختنی . [ م ُ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل آموختن نیست . که آموختن را نشاید.
-
نامزیدنی
لغتنامه دهخدا
نامزیدنی . [ م َ دَ ] (ص لیاقت ) که ازدَرِ مزیدن نیست . که مزیدن را نشاید.
-
ناچشیدنی
لغتنامه دهخدا
ناچشیدنی . [ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل چشیدن نیست . که چشیدن را نشاید.
-
نبودنی
لغتنامه دهخدا
نبودنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه بودن را نشاید. که وجودیافتنی و هست شدنی نیست . مقابل بودنی .
-
نانکوهیدنی
لغتنامه دهخدا
نانکوهیدنی . [ ن ِ دَ ] (ص لیاقت )که مستحق سرزنش نباشد. که نشاید او را سرزنش کرد.
-
نشایستن
لغتنامه دهخدا
نشایستن . [ ن َ ی ِ ت َ ] (مص منفی ) شایسته نبودن . سزاوار نبودن . (از آنندراج ) : نمانی به خوبی مگر ماه رانشایی کسی را بجز شاه را. فردوسی .نفرمودمت کاین بدان را بکش نگهداشتنشان نشاید ز هش . فردوسی .کس از مادران پیر هرگز نزادوز آنکس که زاید نشاید نژا...
-
نخواندنی
لغتنامه دهخدا
نخواندنی . [ ن َ خوا / خا دَ ] (ص لیاقت ) که لایق خواندن نیست . که مطالعه و قرائت را نشاید. || که لایق خواندن و دعوت کردن نیست .
-
آدمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آدم) [معرب. فارسی] 'ādami آدم؛ انسان: ◻︎ تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی (سعدی: ۶۶).