کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشانگذار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماه نشان
لغتنامه دهخدا
ماه نشان . [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای چهارگانه ٔ شهرستان زنجان است که در غرب شهرستان زنجان و طول دره ٔ قزل اوزن واقع و محدود است از شمال به دهستانهای زنجانرود چهاراویماق و از مشرق به دهستان ایجرود و از جنوب به بخش گروس و از مغرب به بخش تکاب همدان ....
-
ماه نشان
لغتنامه دهخدا
ماه نشان . [ ن ِ ] (ص مرکب ) که نشان ماه دارد. که چون ماه درخشان و خوشروی است . که همانند ماه است : به مژده خواستن آن نور چشم و راحت جان برِ من آمد پروین نمای و ماه نشان .ازرقی .
-
radar beacon, racon
نشانفرست راداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] تراپاسخگر نصبشده در هواگرد که با دریافت کدِ تپ صحیح از رادار زمینی بلافاصله رمز شناسایی را در همان طولِموج یا در طولِموج متفاوت ارسال میکند متـ . تراپاسخگر نشانفرست راداری radar beacon transponder سامانۀ نشانفرست ...
-
جستوجو در متن
-
transition layer
لایۀ گذار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] فضای بین تراز گذار و فرازای گذار
-
گذار
واژگان مترادف و متضاد
عبور، گذر، مسیر، معبر
-
گذار اپیدمیولوژیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] ← گذار همهگیرشناختی
-
مرهم گذار
لغتنامه دهخدا
مرهم گذار. [ م َ هََ گ ُ ] (نف مرکب )مرهم گذارنده : مرهم گذار قلب خسته ؛ تسلی دهنده ٔ دل .
-
گذار
فرهنگ فارسی معین
(گُ) 1 - (اِمص .) عبور، گذشتن . 2 - (اِ.) گذرگاه ، راه عبور.
-
shelver
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قفسه، در قفسه گذار، در تاقچه گذار
-
دشوارگذار
لغتنامه دهخدا
دشوارگذار.[ دُش ْ گ ُ ] (ن مف مرکب ) صعب المرور. (ناظم الاطباء).صعب که بسختی از آن توان گذشتن . صعب السلوک . که گذشتن از آن صعب باشد. مقابل آسان گذار. (یادداشت مرحوم دهخدا): أیهم ؛ کوه بلند دشوارگذار. بَعکَنة؛ ریگی دشوار گذار. بوباة؛ بیابان و عقبه ا...
-
vibrational transition
گذار ارتعاشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گذار بین دو حالت کوانتیدۀ مولکولی که انرژیهای ارتعاشی متفاوت دارند
-
radiative transition
گذار تابشزا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] گذار بین حالتهای کوانتومی که با گسیل تابش همراه است
-
forbidden transition
گذار ممنوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هر گذار میان دو حالت که قاعدههای گزینش را نقض کند
-
آب گذار
لغتنامه دهخدا
آب گذار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) معبر آب . آبگذر.