کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشان
معنی
(نِ) (اِ.) 1 - علامت ، نشانه 2 - مُهر و نگین . 3 - هدف و نشانه برای تیراندازی . 4 - علم ، پرچم . 5 - قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود.
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی
۲. آیه، اثر، رد، رگه
۳. انگ، تمغا، داغ، نقش
۴. آماج، تیر، هدف
۵. سراغ
فعل
بن گذشته: نشان داد
بن حال: نشان ده
دیکشنری
cast, coat of arms, colors, decoration, denotation, distinction, earmark, emblem, gesture, impression, index, indication, indicative, insignia, Mark, medal, notation, note, print, reflection, regalia, rosette, seal, sign, signal, signification, signpost, symptom, testimony, token, touch
-
جستوجوی دقیق
-
medal
نشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] جایزهای معمولاً به شکل یک قرص فلزی که بر روی آن نقش و نوشتۀ یادبود حک شده است و به رتبههای یکم تا سوم رویدادهای ورزشی اهدا میشود متـ . مدال
-
نشان
لغتنامه دهخدا
نشان . [ ن ِ ] (اِ) پهلوی : نیش (در کلمه ٔ مرکب ِ: مَرْوْ-نیش ، به معنی نگهبان مرغان )، از: نیَش ، از: نی اَش .در اوراق مانوی ِ تورفان : نیشند = نیه شاند (خواهنددید)، یهودی -فارسی : نی شیدن ، و در لهجه ها: نیش (نگاه کردن )، ایرانی میانه : نیشان ، فار...
-
نشان
لغتنامه دهخدا
نشان . [ن ِ ] (نف مرخم ) نشاننده . (از برهان قاطع) (جهانگیری ). مخفف نشاننده . (یادداشت مؤلف ). اسم فاعل مرخم است از نشاندن . (از حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). نشاننده را نیز گفته اند که فاعل نشاندن باشد و به این معنی بجز ترکیب در آخر کلمات مستف...
-
نشان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی ۲. آیه، اثر، رد، رگه ۳. انگ، تمغا، داغ، نقش ۴. آماج، تیر، هدف ۵. سراغ
-
نشان
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِ.) 1 - علامت ، نشانه 2 - مُهر و نگین . 3 - هدف و نشانه برای تیراندازی . 4 - علم ، پرچم . 5 - قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود.
-
نشان
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , اشارة , تابع , تذکار , خاصية , ختم , راية , رمز , شارة , شعار , صنف , طباشير , عرض , علامة , مسار , نذير , هدف , وسام
-
واژههای مشابه
-
کی نشان
لغتنامه دهخدا
کی نشان . [ ک َ / ک ِ ن ِ ] (ص مرکب ) آنکه نشان از کی دارد. کی نژاد. اصیل زاده : سزد گر بود نام اوکی پشین که هم کی نشان است و هم کی نشین .نظامی (اقبالنامه چ وحید 31).
-
crop mark
گیاهنشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] تغییر در رنگ یا میزان رویش نباتات سطحی که نشاندهندۀ خطوط کلی پدیدارهای مدفون باستانشناختی مانند دیوارها و چالهای زباله (pits) یا سازههاست و با عکسبرداری هوایی قابل مشاهده است
-
marker bed
نشانلایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] واحدی چینهشناختی با ویژگیهایی که بهآسانی قابل تشخیص است متـ . کلیدلایه key bed لایۀ شاخص index bed
-
logo
نشانواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] نمادی خاص یک شرکت یا سازمان، بهصورت تصویر یا علامت یا طرح، برای تشخیص سریع و راحت آن
-
medalist
نشانآور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزشکاری که در یک رقابت یا رویداد ورزشی برندۀ نشان میشود متـ . مدالآور
-
bonnet badge, hood badge
نشان خودرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] نشان یا نام خودروساز که بر روی درِ موتور نصب میشود
-
tail logo
نشان دُم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نشانی بر روی دُم هواپیما که نمایانگر شرکت بهکارگیرندۀ آن است
-
epitope tag
نشان روجایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] توالی نوکلئوتیدی کوتاهی که یک حبۀ روجایی پادگن را رمزگذاری میکند