کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نشاستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نشاستن
/nešāstan/
معنی
نشاختن؛ نشاندن: ◻︎ هم از تخم شه پادشاهی نشاست / براو رسم باژ آنچه بد کرد راست (اسدی: ۳۹۳)، ◻︎ گر بشایستی که دینی گستریدی هر خسی / کردگار اندر جهان پیغمبری ننشاستی (ناصرخسرو: ۲۲۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نشاستن
لغتنامه دهخدا
نشاستن . [ ن ِ ت َ ](مص ) نشاندن . (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع). نشاختن . (جهانگیری ) (انجمن آرا). پهلوی نیشاستن . نشاختن . نشاندن . و آن متعدی نشستن است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : به شادیش بر تخت شاهی نشاست بسی پوزش از بهر دختر بخواست ....
-
نشاستن
فرهنگ فارسی معین
(نِ تَ) [ په . ] (مص م .) نشانیدن .
-
نشاستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] nešāstan نشاختن؛ نشاندن: ◻︎ هم از تخم شه پادشاهی نشاست / براو رسم باژ آنچه بد کرد راست (اسدی: ۳۹۳)، ◻︎ گر بشایستی که دینی گستریدی هر خسی / کردگار اندر جهان پیغمبری ننشاستی (ناصرخسرو: ۲۲۷).
-
جستوجو در متن
-
نشانستن
لغتنامه دهخدا
نشانستن . [ ن ِ ن ِت َ ] (مص ) نشانیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاستن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : اکنون که بدانستم چندان که بدانستم مهر تو نشانستم از مات سلام اﷲ. مولوی .|| نصب کردن . نشستن کنانیدن . (از ناظم الاطباء). رجوع به نشانس...
-
نشاختن
لغتنامه دهخدا
نشاختن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نشاندن . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نشانیدن . (یادداشت مؤلف ). نشاستن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : هیچ نایم همی ز خانه برون گوئیم درنشاختند به لک . آغاجی .چو دیدش جهاندار بنواختش بر تخت پیروزه بنش...
-
خ
لغتنامه دهخدا
خ . (حرف ) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است . و آن از حروف روادف و از حروف خاکی ا...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...
-
نشستن
لغتنامه دهخدا
نشستن . [ ن ِ ش َ / ش ِ ت َ ] (مص ) پارسی باستان : نی هد ، متعدی : نی یه شادیم ، اوستا: نی + هد ، نی شیذئیتی (نشستن )، متعدی : نی شاذیوئیش ، پهلوی : نَ (َیَ) شستن ، نَ (َیَ) شینت ، هندی باستان : نی + سد ، سی دتی ، بلوچی : نین دگ ، نین دغ ، متعدی : نی...