کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسیه خور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نسیه فروش
لغتنامه دهخدا
نسیه فروش . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ف ُ ] (نف مرکب ) که متاعش را به نسیه فروشد.
-
نسیه فروشی
لغتنامه دهخدا
نسیه فروشی . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ف ُ ] (حامص مرکب ) نسیه فروختن . به نسیه دادن . عمل نسیه فروش .
-
نسیه کاری
لغتنامه دهخدا
نسیه کاری . [ ن َس ْ / ن ِس ْ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) خریدوفروش نسیه و به مهلت و فرصت . (ناظم الاطباء). نسیه فروشی و نسیه خری . عمل نسیه فروش و نسیه خر. دادوستد به نسیه .
-
نسیه محله
لغتنامه دهخدا
نسیه محله . [ ن ِس ْ ی ِ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار، در 4هزارگزی مغرب شهسوار و یک هزارگزی راه شهسوار به رامسر در جلگه ٔ مرطوب معتدل هوایی واقع است و 210 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ چشمه کیله ، محصولش برنج و مرک...
-
نسیه بردن
دیکشنری فارسی به عربی
لحظة
-
نسیه و نقد
فرهنگ گنجواژه
شرایط خرید و فروش.
-
جستوجو در متن
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ). حیات حیوانی . (از اقرب الموارد). زیست . زندگی : بر تو در سعادت همواره باز بادعیش تو باد دایم با یار مهربان . منوچهری .چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی در پُرّی و بسیاری . منوچهری .عل...
-
سازگار
لغتنامه دهخدا
سازگار. (ص مرکب ) موافق . (شعوری ) (آنندراج ). موافق کارها. (شرفنامه ٔ منیری ). باموافقت . اجابت کننده و قبول کننده . (ناظم الاطباء). موءالف . آنکه صاحب فکری صلح جو است با کسی . سازنده . سازوار. ضد ناسازگار : تن و جان چرا سازگار آمدندچه افتاد تا هر د...
-
خزانه
لغتنامه دهخدا
خزانه . [ خ ِ /خ َ ] (از ع ، اِ) محلی بوده است که در سرای پادشاهان و امیران و ثروتمندان که جواهرات و نقود و مالهای منقول قیمتی را بدانجا می نهادند و هر خرج و بذل و بخششی از آنجا می شد و هر هدیه ای بدانجا می رفت : علی تکین بخارا بغازیان ماوراءالنهر سپ...
-
لیکن
لغتنامه دهخدا
لیکن . [ ک ِ ] (از ع ، حرف ربط) این کلمه ظاهراً لکن ّ عرب است (مماله ٔ لکن ّ) و یا صورتی از بیک فارسی قدیم . در تداول ما بیشتر لیکن و گاهی نیز لکن به کار رود. ولیکن ، ولی ، لیک نیز گویند. معهذا. پُن . با اینهمه . امّا. و رجوع به لیک و ولیکن شود. شواه...
-
خوار
لغتنامه دهخدا
خوار. [ خوا /خا ] (ص ، اِ، ق ) ذلیل . زبون . بدبخت . (منتهی الارب ) (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ) . مقابل عزیز : که دشمن اگرچه بود خوار و خردمر او را بنادان نباید شمرد. فردوسی .دلیران و گردان آن انجمن چنان دان که خوارند بر چشم ...