کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسیم عیار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نسیم الدین
لغتنامه دهخدا
نسیم الدین . [ ن َ مُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن سعیدالدین محمدبن مسعود بلیانی کازرونی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به نسیم الدین . از علمای قرن هشتم و از مشایخ بلیان است . وی در 65سالگی به سال 810 هَ. ق . در لار وفات یافت .
-
باغ نسیم
لغتنامه دهخدا
باغ نسیم . [ غ ِ ن َ ] (اِخ ) باغی است در کشمیر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : هر که گردید رفیقم بره باغ نسیم کرد سررشته مرا همچو صبا در کشمیر.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
خوش نسیم
لغتنامه دهخدا
خوش نسیم . [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] (ص مرکب ) خوش باد. خوش رایحه . با نسیم فرح بخش . با رایحه ٔ نیکو : اگرچه مشک اذفر خوش نسیم است دم جان بخش چون بویت ندارد. خواجه عبداﷲ انصاری .ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوزکز سر صدق می کند شب همه شب دعای تو. حاف...
-
وزش نسیم
دیکشنری فارسی به عربی
نسمة
-
inland sea breeze
نسیم درونخشکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نسیمی مشابه نسیم دریا با این تفاوت که در خشکی میوزد
-
fresh breeze
نسیم نیمتند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی با سرعت 17 تا 21 گره در مقیاس باد بوفورت متـ . عدد بوفورت 5 Beaufort number 5
-
sea-breeze front
جبهۀ نسیم دریا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ناپیوستگی افقی دما و رطوبت که نشانگر لبۀ پیشتاز هوای خنکتر و مرطوبتر همراه با نسیم دریاست
-
نسیم باد مغرب
دیکشنری فارسی به عربی
زفير
-
وزیدن (مانند نسیم)
دیکشنری فارسی به عربی
نسيم
-
جستوجو در متن
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (اِخ ) نام غلام رودکی بود که ظاهراً رودکی وی را خریده و از خریدن آن وامدار شده بود وابوالفضل بلعمی آن وام را پرداخته است . رجوع به احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی شود : کس فرستاد به سرّ اندر عیار مرا که مکن یاد به شعر اندر ب...
-
عیار
لغتنامه دهخدا
عیار. [ ع َی ْ یا ] (ع ص ) بسیار آمدوشدکننده و گریزنده و مرد تیزخاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مرد بسیار آمدوشدکننده و ذکی . (از اقرب الموارد). || بسیارگشت و بهر سو رونده در چراگاه . (منتهی الارب ). بسیار گشت کننده . (ناظم الاطباء). آنکه بهر سو...
-
عاشق کش
لغتنامه دهخدا
عاشق کش . [ ش ِ ک ُ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ عاشق : تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زداینقدر دانم که از شعر ترش خون میچکید.حافظ. || آنکه عاشق خود را به محبتی ننوازد و بر وی ستم کند. جفا کننده در حق عاشق : ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش ع...
-
آرامگه
لغتنامه دهخدا
آرامگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف آرامگاه . جای آسایش . مهد. مهاد : نهاده برآن دژ دری آهنین هم آرامگه گشت و هم جای کین . فردوسی .ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست ؟ حافظ.جان بشکرانه کنم صرف گر آن دانه ٔ دُرصدف دیده ٔ حافظ ب...
-
نوروزی
لغتنامه دهخدا
نوروزی . [ ن َ / نُو ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین ) : در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی . فرخی .آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فرازکامکار...
-
شار
لغتنامه دهخدا
شار. (اِ) شهر باشد و شارستان شهرستان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی شهر باشد که عربان مدینه خوانند. (برهان قاطع). شهر و مدینه . (غیاث ). || بنای بلند و بس عالی بود. (فرهنگ جهانگیری ). بنای بلند و عمارت عالی را گفته اند. (برهان قاطع). عمارت بلند. ...