کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نسمه
معنی
(نَ مِ یا مَ) [ ع . نسمة ] (اِ.) 1 - دم ، نفس . 2 - روح ، روان . 3 - انسان . 4 - بنده ، عبد. ج . نسم ، نسمات .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. دم، نفس
۲. بنده، عبد
۳. روان، روح
۴. انسان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دم، نفس ۲. بنده، عبد ۳. روان، روح ۴. انسان
-
نسمه
فرهنگ فارسی معین
(نَ مِ یا مَ) [ ع . نسمة ] (اِ.) 1 - دم ، نفس . 2 - روح ، روان . 3 - انسان . 4 - بنده ، عبد. ج . نسم ، نسمات .
-
نسمه
لغتنامه دهخدا
نسمه . [ ن ُ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اورامان لهون بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، در 7هزارگزی جنوب پاوه و یک هزارگزی مغرب راه پاوه به روانسر، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ شیرچشمه ، محصولش غلات و توتون و ...
-
واژههای مشابه
-
نسمة
لغتنامه دهخدا
نسمة. [ ن َ س َ م َ ] (ع اِ) دَم روح . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفَس . دم . نفَس روح . (المنجد) (اقرب الموارد). ج ، نَسَم ، نَسَمات . || انسان ، یا هر جنبنده ای که جان داشته باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد). ج ، نَسَم ، نَسَمات . || مردم . (منته...
-
نسمة
لغتنامه دهخدا
نسمة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) یک بار وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نسم شود.
-
نسمة
دیکشنری عربی به فارسی
روي هوايا اب شناور ساختن , وزش نسيم , بهوا راندن , بحرکت در اوردن
-
نِسمَه کارَه
لهجه و گویش بختیاری
nesma kâra نصفه کاره، ناتمام.
-
جستوجو در متن
-
روی هوایا اب شناور ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
نسمة
-
وزش نسیم
دیکشنری فارسی به عربی
نسمة
-
بهوا راندن
دیکشنری فارسی به عربی
نسمة
-
بحرکت در اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
نسمة
-
نسمات
لغتنامه دهخدا
نسمات . [ ن َ س َ ] (ع اِ) دم ها و بوهای خوش . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ نَسَمة. رجوع به نَسَمة شود.
-
عبد
واژگان مترادف و متضاد
برده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر ≠ آزاد، حر