کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسل اندر نسل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسل اندر نسل
واژهنامه آزاد
پشت در پشت.
-
جستوجو در متن
-
ذریت
لغتنامه دهخدا
ذریت . [ ذُرْ ری ی َ ] (ع اِ) پشت فرزندان .نسل : ای بار خدای همه ذریت آدم با ملک سلیمانی و با حکمت لقمان . ناصرخسرو.ابلیس لعین بدین زمین اندرذریّت خویش دید بسیاری .ناصرخسرو.
-
فلقراط
لغتنامه دهخدا
فلقراط. [ ف ِ ل ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی بوده رومی . (برهان ). در وامق و عذرای عنصری نام پادشاهی از نسل آقوس بن مشتری پادشاه جزیره ٔ شامس یا سامس . (یادداشت مؤلف ) : به آیین یکی شهر شامس به نام یکی شهریار اندر او شادکام فلقراط نام ازدر مهتری هم از تخم...
-
کربلا
لغتنامه دهخدا
کربلا. [ ک َ ب َ ] (اِخ ) کربلاء : دفتر پیش آر و بخوان حال آنک شهره ازاو شد به جهان کربلاش . ناصرخسرو.هین مرو گستاخ در دشت بلاهین مران کورانه اندر کربلا. مولوی .گفت دانم کز تجوع وز خلاجمع آمد رنجتان زین کربلا. مولوی .یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب...
-
اندر
لغتنامه دهخدا
اندر. [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی در باشد که بعربی فی گویند همچنانکه اندر آن و اندر خانه یعنی در آن و در خانه . (برهان قاطع) (هفت قلزم ). کلمه ٔ رابطه به معنی در و درون مانند اندرآن یعنی در آن و اندر خانه یعنی درون خانه . (ناظم الاطباء). در. (فرهن...
-
عاد
لغتنامه دهخدا
عاد. (اِخ ) قومی که هود (ع ) به رسالت ایشان آمد و ایشان از نسل عادبن نوح بودند از باعث نافرمانی حق بطوفان باد هلاک شدند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). و اولین قبیله ٔ عرب بائده را عاد گفته اند و آنان فرزندان عادبن عوص بن ارم بن سام بن نوح (ع ) بودند ...
-
کیان زاده
لغتنامه دهخدا
کیان زاده . [ ک َ / کیا دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زاده ٔ کیان و پادشاه زاده . (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان . که از نسل کیان و شاهان است : به پیش گو اسفندیار آمدندکیان زادگان زار و خوار آمدند. دقیقی .کیان زاده گفت ای جهاندار شاه برو کینه ٔ باب...
-
غاضرة
لغتنامه دهخدا
غاضرة. [ ض ِ رَ ] (اِخ ) نام دختر جرهم که او را قیدار فرزند اسماعیل جدّ اعلای حضرت رسول اکرم (ص ) به سبب خوابی که دید به زنی گرفت و دیگر اجداد رسول اکرم (ص ) از پسری که قیدار از غاضرة آورد نسلاً بعد نسل بوجود آمدند: قیدار پادشاه بود و او را هفت خصلت ...
-
اسرائیل
لغتنامه دهخدا
اسرائیل . [ اِ ] (اِخ ) اسرال . نام فرشته ای است و لغتی است در اسرائین . و کلمه اعجمی است مانندجبرین و اسماعین و اسرائین . || اسرائیل در عبری بمعنی کسی است که بر خدا مظفر گشت (زورمندتر از خدا) و آن لقب یعقوب بن اسحاق است که در هنگام مصارعه با فرشته ٔ...
-
چوزه
لغتنامه دهخدا
چوزه . [ زَ / زِ] (اِ) بچه ٔ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). بچه ٔ ماکیان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بچه ٔ ماکیان و جز آن . (ناظم الاطباء). جوجه . (فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ مرغ . جوجه . چوژه . فرخ . فَرّوج قوب . (یاددا...
-
فرث
لغتنامه دهخدا
فرث . [ ف َ ] (ع اِ) سرگین شکنبه . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). سرگین . (فهرست مخزن الادویه ). سرگین در شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و اًن ّ لکم فی الأنعام لعبرة نُسقیکم ممّا فی بطونه من بین فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشاربین . (قرآ...
-
فرزند
لغتنامه دهخدا
فرزند. [ ف َ زَ ] (اِ) ولد. نسل . (یادداشت به خطمؤلف ). پسر و دختر هر دو را گویند. (آنندراج ). نسل . (از منتهی الارب ). در پهلوی فْرَزَنْد است و در پارسی باستان فرزئینتی غالباً به پسر و گاه به دختر اطلاق شده است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : شیب تو...
-
سلالة
لغتنامه دهخدا
سلالة. [ س ُ ل َ ] (ع اِ) آنچه بیرون کشیده شود از چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (دهار) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). || بمجاز به معنی خلاصه . (آنندراج ). برگزیده . خلاصه ٔ هرچیز. (فرهنگ فارسی معین ) : کعبه در ناف زمین بهتر سلاله ...
-
ابد
لغتنامه دهخدا
ابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعریفات جرجانی ). استمرار وجود در ظرف آینده . زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه . دائم . ج...