کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسغ
لغتنامه دهخدا
نسغ. [ ن َ ] (ع مص ) رفتن بر زمین . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). رفتن . (آنندراج ). || آب آمیختن شیر را. (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (آنندراج ). آب در شیر آمیختن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || نَسَغَ الخبزةَ؛ غرزها....
-
نسغ
لغتنامه دهخدا
نسغ. [ ن ُ ] (ع اِ) آب درخت که از بریدن آن برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که از درخت هنگام بریدن برآید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مایع غذائی که ریشه های درخت از زمین جذب می کنند و در ساقه و برگهای درخت به وسیله ٔ عروق جریان می یابد....
-
نسغ
لغتنامه دهخدا
نسغ. [ ن ُس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناسغ. رجوع به ناسغ شود.
-
واژههای همآوا
-
نسق
واژگان مترادف و متضاد
۱. انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم ۲. وضع ۳. تنبیه
-
نسق
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نظم دادن ، مرتب کردن . 2 - به رشتة نظم کشیدن .
-
نسق
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نظم و ترتیب . 2 - رسم و روش .
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ ن َ ] (ع مص ) سخن را بر یک روش و سیاقت راندن و ترتیب دادن و بعض آن رابر بعضی عطف کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). به ترتیب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به ترتیب کردن سخن . (زوزنی ). ترتیب دادن . (غیاث اللغات ) (یادداشت مؤل...
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ ن َ س َ / ن ُ س ُ ] (اِخ ) ستارگان برج جوزا. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نسق
لغتنامه دهخدا
نسق . [ن َ س َ ] (ع اِ) روش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از بهار عجم ). قاعده . (آنندراج ) (از بهار عجم ). دستور. (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رسم . روش . طریقه . (ناظم الاطباء). سان : چون صاحب رای بر این نسق به مراقبت احوال خویش پرداخت در همه اوقا...
-
نسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasaq ۱. نظموترتیب.۲. روش.۳. مجازات؛ کیفر.〈 نسق کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] سیاست کردن؛ تنبیه کردن؛ کیفر دادن.
-
نِسَقْ
لهجه و گویش گنابادی
nesagh در گویش گنابادی تهیه کردن ، محیا کردن ، آماده کردن چیزی ، ردیف کردن ، فراهم آوردن
-
نسق
واژهنامه آزاد
زمینهای دارای آب زیاد
-
جستوجو در متن
-
ناسغ
لغتنامه دهخدا
ناسغ. [ س ِ ] (ع ص ) اسم فاعل است از نسغ. رجوع به نسغ شود. || رجل ناسغ؛ نیک ماهر در نیزه زدن . ج ، نُسَّغ. (المنجد).