کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن َ ] (اِ) جائی که بر آن آفتاب نتابد یا در بعضی اوقات سال بتابد. (فرهنگ نظام ). موضعی را گویند از کوه و غیر آن که در آنجا آفتاب هرگز نتابد یا کمتر برسد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). مقابل بتو که جای آفتاب تاب است . (ا...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن َ ] (ع اِ) رگی است از برسوی ران تا شتالنگ ، و آن را عِرق النسا نیز گویند . (منتهی الارب ). رگی است از ورک تا کعب . (از اقرب الموارد). نسا نام آن رگ است که از سرین با شتالنگ و انگشت خوردک [ ظ: خردک ] فرودآمده است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عِرق...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ ] (اِ) به لغت زند و پازند، گوشت و استخوان مرده را گویند از آدمی و سایر حیوانات . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از جهانگیری ). و آن را به اضافه ٔ راء [ نسار ] نیز گفته اند. (آنندراج ). واین معنی از زند مرقوم شد. (جهانگیری ) : میال...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان . (برهان قاطع) (آنندراج ). شهری است [ به خراسان ]بر دامن کوه نهاده اندر میان کوه و بیابان با نعمت بسیار و هوای بد و آبهای روان . (از حدود العالم ). شهری است از خراسان نزدیک سرخس و ابیورد و بانی آن فیروزبن یز...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ ] (از ع ، اِ) در عربی ، زن . مقابل مرد. (برهان قاطع). مخفف نساء، به معنی زنان . (از فرهنگ نظام ).
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) در اوستا و پارسی باستان : نی سایه ، در یونانی و رومی : نی سه ئیه ، در پارسی نسا به فتح و کسر اول [ ن َ / ن ِ ] هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده چنانکه اکنون نام بسیاری از دیه ها مختوم به آباد است (جعفرآباد، ح...
-
نسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nasā = نَسَر
-
نسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nasāk] [قدیمی] nasā لاشه؛ مردار: ◻︎ نسا و پلیدی بدانجا برند / که مردم بر آن راه برنگذرند (زراتشتبهرام: معین: نسا).
-
نسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نساء] nesā ۱. چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه.۲. [قدیمی] زنان.
-
نسا
لهجه و گویش تهرانی
سمت جنوب،سایه سار.
-
نسا
واژهنامه آزاد
شمال، نَسا، نَسو، جانب و سویی که خورشید به آن سو کمتر بتابد. در پستی و بلندی به ویژه در کوه یا کوههایی که یک سویش رو به شمال یا نَسا باشد، خورشید کمتر به آنسو می تابد. واژگونه ی جنوب یا خورتاب که در همه ی روز یا در بیشتر هنگام روز، خورشید بدان سوی می...
-
جستوجو در متن
-
انساع
لغتنامه دهخدا
انساع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نِسع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ نِسعَة. (ناظم الاطباء). و رجوع به نسع و نسعة شود.
-
نسوع
لغتنامه دهخدا
نسوع . [ ن ُ ] (ع مص ) واشدن و سست شدن گوشت بن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن . (منتهی الارب ). نسع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیرون افتادن و برآمدن هر ثنیه ٔ کسی . (از منتهی الارب ) (از ا...
-
نسعة
لغتنامه دهخدا
نسعة. [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از نوار و تنگ ستور که از دوال پهن سازند. (از ناظم الاطباء). پاره ای از نِسْع. (منتهی الارب ) (از المنجد). رجوع به نِسْع شود.
-
انساع
لغتنامه دهخدا
انساع . [ اِ ] (ع مص ) در باد شمال درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). داخل شدن در نِسع (= باد شمال ). (از اقرب الموارد). || افزون شدن رنج و آزار کسی همسایه را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).