کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسخ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسخ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تحول
-
واژههای مشابه
-
خط نسخ
لغتنامه دهخدا
خط نسخ . [ خ َطْ طِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خطی است معروف . (آنندراج ). نوعی کتابت است که آنرا ابن مقله اختراع کرد. (ناظم الاطباء).رجوع به کلمه ٔ «خط» در این لغت نامه شود. || خط رد. خط بطلان . خط باطل . (آنندراج ) : خط نسخ بر نام کسری کشید...
-
جستوجو در متن
-
تحول
دیکشنری عربی به فارسی
تغيير شکل يافتن , تغيير شکل دادن , دگرگون کردن , نسخ کردن , تبديل کردن
-
transmogrifies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Transmogrifies، تغییر شکل دادن، نسخ کردن
-
transmogrify
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترك كردن، تغییر شکل دادن، نسخ کردن
-
transmogrified
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغییر شکل داده شده، تغییر شکل دادن، نسخ کردن
-
تناسخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. نسخ ۲. انتقال نفس ۳. ابطال ۴. باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن ۵. تغییر یافتن، گشتن ۶. منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم
-
transform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبدیل، ترادیسی، دگرگون کردن، تبدیل کردن، تغییر شکل دادن، تغییر شکل یافتن، نسخ کردن، ترادیسیدن
-
transforms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تبدیل می شود، ترادیسی، دگرگون کردن، تبدیل کردن، تغییر شکل دادن، تغییر شکل یافتن، نسخ کردن، ترادیسیدن
-
تناسخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanāsox ۱. خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر؛ انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر.۲. [قدیمی] یکدیگر را نسخ کردن؛ باطل کردن؛ زایل کردن.〈 تناسخ ازمنه: [قدیمی] پیدرپی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون ک...
-
ورانداختن
لغتنامه دهخدا
ورانداختن . [ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) متعدی ورافتادن . منسوخ کردن . از مد انداختن . (فرهنگ فارسی معین ). نسخ کردن . (یادداشت مؤلف ). از بین بردن . نیست و نابود کردن . مستأصل کردن . ریشه کن کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به برانداختن شود.
-
رجم کردن
لغتنامه دهخدا
رجم کردن . [رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . راندن : رجم کن این لعبت شنگرف رادر قلم هم نسخ کش این حرف را. خاقانی .|| دشنام دادن . (ناظم الاطباء). || سنگسار کردن . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ) .
-
ابطال
لغتنامه دهخدا
ابطال . [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . نقض . رد. نسخ . الغاء. عزل کردن . شکستن . لغو کردن . اِقاله . نادرست کردن . تباه کردن . ناچیز کردن : بمجرد گمان ... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمودن ... تیشه بر پای خود زدن بود. (کلیله و دمنه...