کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسخ نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نسخ نمودن
معنی
(نَ. نُ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) باطل کردن ، رد کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نسخ نمودن
فرهنگ فارسی معین
(نَ. نُ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) باطل کردن ، رد کردن .
-
واژههای مشابه
-
خط نسخ
لغتنامه دهخدا
خط نسخ . [ خ َطْ طِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام خطی است معروف . (آنندراج ). نوعی کتابت است که آنرا ابن مقله اختراع کرد. (ناظم الاطباء).رجوع به کلمه ٔ «خط» در این لغت نامه شود. || خط رد. خط بطلان . خط باطل . (آنندراج ) : خط نسخ بر نام کسری کشید...
-
نسخ کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تحول
-
جستوجو در متن
-
فرهنگسار
لغتنامه دهخدا
فرهنگسار. [ ف َ هََ ] (اِ مرکب ) به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صو...
-
کزی
لغتنامه دهخدا
کزی . [ ک َزْی ْ ] (ع مص ) نیکویی نمودن بر آزادکرده ٔ خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). فضل کردن بر آزادکرده . در پاره ای نسخ قاموس علی معتقه و در برخی دیگر معتفیه آمده است . (از اقرب الموارد).
-
ابطال
لغتنامه دهخدا
ابطال . [ اِ ] (ع مص ) باطل کردن . نقض . رد. نسخ . الغاء. عزل کردن . شکستن . لغو کردن . اِقاله . نادرست کردن . تباه کردن . ناچیز کردن : بمجرد گمان ... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمودن ... تیشه بر پای خود زدن بود. (کلیله و دمنه...
-
زایل کردن
لغتنامه دهخدا
زایل کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نسخ . برگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || جبران نقص . ازاله ٔ خلل و عیب : من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر بخوارزم رسد، دشوار خلل زاید که زایل نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ص 359). || زدودن . ستردن . ...
-
زخم کردن
لغتنامه دهخدا
زخم کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . (آنندراج ). زدن . ضربه وارد آوردن : غلامی که ویرا اقماش گفتندی ... در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد. (تاریخ بیهقی ). اول کسی که تبرزین و ناچخ بساخت او بود تا مزدک را زخم کند ....
-
رد
لغتنامه دهخدا
رد. [ رَدد/ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص ) مردودو ازنظرافتاده . (ناظم الاطباء) (برهان ) : مرد هنرمند کش نباشد گوهرباشد چون منظری قواعد اورد. منوچهری .از خلیل آموز و قربان کن ولدتن بنه بر آتش نمرو...
-
دور کردن
لغتنامه دهخدا
دور کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راندن و اخراج کردن . (ناظم الاطباء). طرد کردن . طرد. دور ساختن . بفاصله گرفتن واداشتن . ابعاد. (یادداشت مؤلف ). اجناب . ادحاق . (تاج المصادر بیهقی ). ازدیال . تزویل . ازالة. (منتهی الارب ). ازالة. (دهار). ازاحة. (دها...
-
نوشتن
لغتنامه دهخدا
نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص ) کتابت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).تحریر کردن . رقم کردن . (ناظم الاطباء). اندیشه و مطلبی را به وسیله ٔ مداد یا قلم به روی کاغذ آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نبق . تنبیق . تکتیب . اکتتاب . ن...
-
جانوسپار
لغتنامه دهخدا
جانوسپار. (اِخ ) نام دستور و وزیر دارا (اصل این کلمه گویا بمعنی جانوسیار است پس جانوسیار صحیح است . (لغات شاهنامه ٔ دکتر شفق ص 99). نام مرد همدانی ملازم دارا که دارا را به اتفاق ماهیار زخم زده کشتند اسکندر هر دو را بخون دارا کشت . (آنندراج ) (انجمن آ...
-
عطف
لغتنامه دهخدا
عطف . [ ع َ ] (ع اِ) عطف الطریق ؛ بر سوی راه . گویند تنح عن عطف الطریق ؛ یعنی از میانه ٔ راه دور شو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عِطف . و رجوع به عِطف شود. || کژی و انحناء. گویند فی الطریق عطف . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) میل . (ناظم الاط...