کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
منسوخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mansux ۱. نسخشده؛ ازبینبردهشده.۲. ردشده.
-
خط نستعلیق
لغتنامه دهخدا
خط نستعلیق . [ خ َطْ طِن َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که مشتق از خط نسخ است و آنرا نسخ تعلیق می گویند. (ناظم الاطباء).
-
ناسخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: نُسّاخ] nāsex ۱. نسخکننده؛ باطلکننده.۲. (اسم، صفت) کسی که از روی کتاب یا نوشتهای نسخه بردارد.〈 ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکند.
-
فرهنگسار
لغتنامه دهخدا
فرهنگسار. [ ف َ هََ ] (اِ مرکب ) به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صو...
-
نستعلیق
لغتنامه دهخدا
نستعلیق . [ ن َ ت َ ] (اِ مرکب ) نام خطی است که از خط نسخ و خط تعلیق هر دو گرفته شده . (فرهنگ نظام ). نام خطی معروف ، در اصل نسخ تعلیق بوده چرا که این خط را از خط نسخ و خط تعلیق استخراج کرده اند، چون اسم خطی مقرر گشت و در اسم تخفیف ضرور است به جهت تخ...
-
نابود
واژگان مترادف و متضاد
پایمال، تلف، زایل، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نسخ، نیست، هدر، هلاک، هیچ ≠ هست
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی معین
(نَ تَ) (اِمر.) مرکب از دو کلمة نسخ و تعلیق ، از زیباترین خطوط خوشنویسی .
-
ارون
لغتنامه دهخدا
ارون . [ اِ] (اِ) آلو و در بعض نسخ طوشنجل (؟) است . (شعوری ).
-
تحول
دیکشنری عربی به فارسی
تغيير شکل يافتن , تغيير شکل دادن , دگرگون کردن , نسخ کردن , تبديل کردن
-
ریحانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ریحان، اسم) [عربی: ریحانیّ] (هنر) reyhāni در خوشنویسی، از خطوط اسلامی شبیه نسخ، اختراع ابنبواب.
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مرکب از نسخ + تعلیق] (هنر) nasta'liq در خوشنویسی، یکی از خطهای معروف فارسی که از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمده است.
-
تناسخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. نسخ ۲. انتقال نفس ۳. ابطال ۴. باطل کردن، زایل کردن، نسخ کردن ۵. تغییر یافتن، گشتن ۶. منتقل شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم
-
منسوخی
لغتنامه دهخدا
منسوخی . [ م َ ] (حامص ) ابطال و نسخ و متروکی و موقوفی . (ناظم الاطباء). زایل کردگی . نسخ کردگی : بوحنیفه گرچه بود اندر شریعت مقتداکس نشست از آب منسوخی سخنهای زفر.سنائی .
-
ابطال
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقاله، الغا، باطل، باطلسازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض ۲. دروغگفتن، هزلگویی
-
اقاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض ۲. اغماض، بخشیدن، گذشت