کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نستعلیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نستعلیق
/nasta'liq/
معنی
در خوشنویسی، یکی از خطهای معروف فارسی که از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمده است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی معین
(نَ تَ) (اِمر.) مرکب از دو کلمة نسخ و تعلیق ، از زیباترین خطوط خوشنویسی .
-
نستعلیق
لغتنامه دهخدا
نستعلیق . [ ن َ ت َ ] (اِ مرکب ) نام خطی است که از خط نسخ و خط تعلیق هر دو گرفته شده . (فرهنگ نظام ). نام خطی معروف ، در اصل نسخ تعلیق بوده چرا که این خط را از خط نسخ و خط تعلیق استخراج کرده اند، چون اسم خطی مقرر گشت و در اسم تخفیف ضرور است به جهت تخ...
-
نستعلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مرکب از نسخ + تعلیق] (هنر) nasta'liq در خوشنویسی، یکی از خطهای معروف فارسی که از ترکیب دو خط نسخ و تعلیق بهوجود آمده است.
-
واژههای مشابه
-
نستعلیق گوی
لغتنامه دهخدا
نستعلیق گوی . [ ن َت َ ] (نف مرکب ) کسی که با تکلف فصیح سخن گوید. (فرهنگ نظام ). کسی که الفاظ فصیح و بلیغ به تکلف گوید و الفاظ به مخرج ادا کند. (غیاث اللغات ) : ز نستعلیق گو یاقوت لب ریحان خطی دارم کز انگشت شهادت می کشد خط بر غبار من .محمدسعید اشرف (...
-
خط نستعلیق
لغتنامه دهخدا
خط نستعلیق . [ خ َطْ طِن َ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که مشتق از خط نسخ است و آنرا نسخ تعلیق می گویند. (ناظم الاطباء).
-
نستعلیق حرف زدن
لغتنامه دهخدا
نستعلیق حرف زدن . [ ن َ ت َ ح َ زَ دَ ] (مص مرکب ) الفاظ فصیح و بلیغ به تکلف گفتن و الفاظ به مخرج ادا کردن . (از غیاث اللغات ). با لفظ قلم حرف زدن . بیشتر در مقام مزاح گفته می شود. (فرهنگ نظام ). کنایه از حرف به تکلف زدن والفاظ را به مخرج ادا کردن و ...
-
جستوجو در متن
-
ولایتی خط
لغتنامه دهخدا
ولایتی خط. [ وَ / وِ ی َ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) خط نستعلیق . (فرهنگ فارسی معین ).
-
آشوبی
لغتنامه دهخدا
آشوبی . (اِخ ) تخلص شاعری پارسی گوی از مردم هندوستان . و او خط نستعلیق را نیز بغایت نیکو می نوشته است .
-
آیتی
لغتنامه دهخدا
آیتی . [ ی َ ] (اِخ ) تخلص دو شاعر،یکی از اهل یزد و دیگری از مردم اصفهان . و آیتی اصفهانی معلم کُتّاب بوده و خط نستعلیق نیکو می نوشته .
-
فاطمة
لغتنامه دهخدا
فاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر احمدبن علی ساعاتی که در فقه عالم بوده و کتاب مجمعالبحرین را به خط نستعلیق خوش نوشته است . (از خیرات حسان ص 10).
-
کاتب السلطان
لغتنامه دهخدا
کاتب السلطان . [ ت ِ بُس ْ س ُ ] (اِخ ) میرزا محمدحسین ملقب به کاتب السلطان ابن حاج محمدعلی تاجر شیرازی . در شیراز کسب کمالات کرده و از خوشنویسان مقرر دربار ناصرالدین شاه و یکی از بهترین نستعلیق نویسان قرن اخیر است که خط او با خوشترین خطوط اساتید برا...
-
علی رشتی
لغتنامه دهخدا
علی رشتی . [ ع َ ی ِ رَ ] (اِخ ) وی خطاط بود و شعر نیز می گفت .او در جوانی به اصفهان بیامد و در خط نستعلیق مهارت یافت و در آنجا مدح منوچهرخان بکرد. (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 756 بنقل از المدایح المعتمدیة).
-
تبریزی
لغتنامه دهخدا
تبریزی . [ ت َ ] (اِخ ) خواجه میرعلی . از مفاخر قرن هفتم هجرت که واضع و مخترع خط نستعلیق است و بهمین جهت به قدوةالکتاب موصوف می باشد. رجوع به پیدایش خط و خطاطان و ریحانة الادب ج 1 ص 202 شود.