کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نسبی
/nasabi/
معنی
۱. مربوط به نَسَب.
۲. [مقابلِ سببی] دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
کمابیش
دیکشنری
comparative, part, partial, proportional, relative
-
جستوجوی دقیق
-
نسبی
فرهنگ واژههای سره
کمابیش
-
نسبی
فرهنگ فارسی معین
(نَ سَ) [ ع . ] (ص .) منسوب به نسب .
-
نسبی
لغتنامه دهخدا
نسبی . [ ن َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به نسب . (ناظم الاطباء). || مقابل سببی .- قرابت نسبی ؛ خویشاوندی از طرف پدران ، چون برادری وعموزادگی .
-
نسبی
لغتنامه دهخدا
نسبی . [ ن ِ بی ی / ن ِ ] (ع ص نسبی ) منسوب به نِسْبة. رجوع به نسبت و نسبة شود.- شرکت نسبی . رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل شرکت شود.- صفت نسبی . رجوع به همین ترکیب ذیل مدخل صفت شود. || اضافی . اعتباری . متضایف . متضایفه . (یادداشت مؤلف ).- امور نسبی...
-
نسبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نسبَة) [عربی: نسبیّ] nasabi ۱. مربوط به نَسَب.۲. [مقابلِ سببی] دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر.
-
نسبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به نسبة) [عربی: نسبیّ] nesbi ۱. دارای روند مقبول.۲. دارای نسبیت.
-
نسبی
دیکشنری فارسی به عربی
خاص , قريب , مقارن
-
نسبی
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بازانی. از پیشوند "باز" و "آنیدَن" از زبان پهلوی به چَمِ (معنی) "آوردن". وارونِ اَبَست (مطلق) است. "اکثریت نسبی آرا" به پارسی می شود "بیشتریِ بازانی رای ها". "عدد نسبی" به پارسی می شود "شمارۀ بازانی". "موقعیت نسبی" ...
-
واژههای مشابه
-
نسبي
دیکشنری عربی به فارسی
متناسب , به نسبت
-
مترادف نسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← هممعنای نسبی
-
relativism
نسبیگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] باوری که بر پایۀ آن ارزشها و باورها به مؤلفهها و معیارهای مطلق و جهانشمول بستگی ندارد
-
relative poverty
فقر نسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] وضعیتی که در آن فرد یا گروهی در جامعه در قیاس با فرد یا گروههای دیگر در همان جامعه یا در قیاس با سطح معیار زندگی دچار کمبودهای مادی و گاه فرهنگی است
-
relative gravity
گرانی نسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] اختلاف گرانی اندازهگیریشده در دو نقطه
-
relative scale
مقیاس نسبی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] ← مقیاس ویژه