کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نسبت اوج به مبنا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
peak/base ratio, peak/off-peak ratio
نسبت اوج به مبنا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] 1. نسبت تعداد وسایل نقلیۀ عمومی در ساعات اوج به ساعت مبنا 2. نسبت تعداد مسافر جابهجاشده در ساعات اوج به ساعت مبنا
-
واژههای مشابه
-
نسبت استاندارد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← نسبت استاندارد آکادمی
-
ejection fraction
نسبت تخلیه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حجم خون موجود در بطنها در پایان دیاستول (diastole) که در زمان سیستول (sistole) تخلیه میشود
-
compression ratio, CR2, engine compression ratio
نسبت تراکم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] نسبت حجم کل سیلندر، هنگامیکه پیستون در نقطۀ مرگ پایین (bottom dead centre) قرار دارد، بـه حـجـم سیلندر، هنگامیکه پیستون در نقطۀ مرگ بالا (top dead centre) قرار دارد
-
absorption ratio
نسبت جذب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] ← ضریب جذب
-
cross ratio
نسبت خاجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار متـ . نسبت ناهمساز anharmonic ratio
-
magnitude ratio
نسبت قدر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] نسبت روشنایی نسبی (relative brightness) دو جِرم نجومی که با هم یک قدر اختلاف دارند و این نسبت برابر با 512/2 است
-
fertilizer ratio
نسبت کودی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] نسبت عناصر غذایی در کود
-
Mendelian ratio
نسبت مِندلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نسبت واجدایش دگرههای ناجور مطابق با قوانین مِندل
-
anharmonic ratio
نسبت ناهمساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← نسبت خاجی
-
نسبت داد
فرهنگ واژههای سره
بربست
-
نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) منسوب کردن ، انتساب دادن .
-
نسبت کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - نسبت دادن ، منسوب کردن . 2 - مخصوص کردن ، ویژه گردانیدن .
-
نسبت دادنی
دیکشنری فارسی به عربی
منسوب