کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزول
/nozul/
معنی
۱. [مقابلِ صعود] فرود آمدن؛ پایین آمدن.
۲. نازل شدن (قرآن).
۳. کم شدن؛ تنزّل.
۴. (اسم) [عامیانه، مجاز] ربح و سود پول؛ ربا.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سقوط، فرود، هبوط
۲. تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه
۳. افت، کاهش
۴. دخول، ورود ≠ صعود،
۵. افزایش
برابر فارسی
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
فعل
بن گذشته: نزول کرد
بن حال: نزول کن
دیکشنری
anticlimax, comedown, decline, descent, drop, fall, falloff, plunge, slump, tumble
-
جستوجوی دقیق
-
نزول
واژگان مترادف و متضاد
۱. سقوط، فرود، هبوط ۲. تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه ۳. افت، کاهش ۴. دخول، ورود ≠ صعود، ۵. افزایش
-
نزول
فرهنگ واژههای سره
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
-
نزول
فرهنگ فارسی معین
(نُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - فرود آمدن ، پایین آمدن . 2 - ربح ، سودِ پول .
-
نزول
لغتنامه دهخدا
نزول . [ ن ُ ] (ع مص ) فرودآمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ). پائین آمدن . (از ناظم الاطباء). انحدار. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ضد صعود. (ناظم الاطباء). از بالا به پائین فرودآمدن . (از اقرب ال...
-
نزول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nozul ۱. [مقابلِ صعود] فرود آمدن؛ پایین آمدن.۲. نازل شدن (قرآن).۳. کم شدن؛ تنزّل.۴. (اسم) [عامیانه، مجاز] ربح و سود پول؛ ربا.
-
نزول
دیکشنری فارسی به عربی
تخفيض , سقوط , هبوط
-
واژههای مشابه
-
نزول پول
فرهنگ واژههای سره
بهره پول
-
نزول کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - پایین آمدن . 2 - وارد شدن به جایی . 3 - پول با بهره از کسی گرفتن .
-
نزول خور
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) [ ع - فا. ] (ص فا.) رباخوار .
-
نزول خوردن
لغتنامه دهخدا
نزول خوردن . [ ن ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، عمل نزول خوار. سود گرفتن از پولی که به وام داده است . ربا خوردن .
-
نزول دادن
لغتنامه دهخدا
نزول دادن . [ ن ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ربح دادن . سود و ربح پولی را که از رباخواره به وام گرفته شده است پرداخت کردن . سود دادن . تنزیل پرداختن . || پولی را به مرابحه دادن . نزول خوردن .- به نزول دادن پولی ؛ به وام دادن و نزولش را گرفتن . پول ب...
-
نزول فرمودن
لغتنامه دهخدا
نزول فرمودن . [ ن ُ ف َ دَ ] (مص مرکب ) نزول کردن : چون به خراسان رسیدند در منزل خواجه ٔ مؤید که از نوافل شیخ ابوسعید ابوالخیر است نزول فرمودند. (انیس الطالبین ).
-
نزول کردن
لغتنامه دهخدا
نزول کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزول نمودن . فرودآمدن . منزل کردن . توقف کردن . ساکن شدن . وارد شدن . ورود کردن : بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. (تاریخ بیهقی ص 698).ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول جان پیش غمت بهر نثار آوردیم . ناصرخسرو.هر دشت ...
-
نزول گرفتن
لغتنامه دهخدا
نزول گرفتن . [ ن ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول ، نزول خوردن . ربا خوردن . از وام گیرنده ربح پول را گرفتن .