کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزهتالزمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آخر الزمان
فرهنگ واژههای سره
پایان روزگار، سرانجام
-
بدیع الزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] badi'oz[z]amān طرفۀ روزگار.
-
صاحب الزمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ . زَّ) [ ع . ] 1 - (ص مر.) خداوند زمان ، صاحب عهدودوران . 2 - لقب امام دوازدهم شیعیان حضرت مهدی ابن حسن (ع ).
-
حکیم الزمان
لغتنامه دهخدا
حکیم الزمان . [ ح َ مُزْزَ ] (اِخ ) عبدالمؤمن بن عمر اندلسی جلیانی ، مکنی به ابوالفضل . از مشاهیر اطباء و ادباء اندلس . او در طب و کحّالی چنانکه در سایر انواع شعر و ادبیات و دیگر علوم و فنون فرید عصر خویش و بحق لقب حکیم الزمان داشت . وی بزمان سلطان ...
-
صاحب الزمان
لغتنامه دهخدا
صاحب الزمان . [ ح ِ بُزْ زَ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) در کشاف اصطلاحات الفنون گویدکه در اصطلاحات صوفیه است که صاحب الزمان و صاحب الوقت و صاحب الحال کسی است که متحقق باشد به جمعیت برزخیت اولی و مطلع بر حقایق اشیاء، و خارج از حکم زمان و تصرفات گذشته و آین...
-
صاحب الزمان
لغتنامه دهخدا
صاحب الزمان .[ ح ِ بُزْ زَ ] (اِخ ) لقب محمدبن الحسن العسکری ، امام دوازدهم شیعیان ، مهدی منتظر. رجوع به مهدی شود.
-
شرف الزمان
لغتنامه دهخدا
شرف الزمان . [ ش َ رَ فُزْ زَ ] (اِخ ) ابوالمحاسن ازرقی هروی . رجوع به ازرقی هروی شود.
-
قطب الزمان
لغتنامه دهخدا
قطب الزمان . [ ق ُ بُزْ زَ ] (اِخ ) مروزی ، محمدبن ابی طاهر طبسی مروزی . رجوع به محمدبن ابی طاهر شود.
-
صاحب الزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] šāhebozzamān لقب محمدبن حسن عسکری، امام دوازدهم شیعه؛ مهدی منتظر.
-
نزهت آباد
لغتنامه دهخدا
نزهت آباد. [ ن ُ هََ ] (اِ مرکب ) کنایه از بهشت جاودانی و دنیای دیگر. بهشت عدن . باغ بهشت . جنت : روانش به مینو پر از نور باددر آن نزهت آباد مسرور باد.؟ (از حبیب السیر).
-
نزهت افزا
لغتنامه دهخدا
نزهت افزا. [ ن ُ هََ اَ ] (نف مرکب ) هرآنچه بر شادی و عیش بیفزاید. (ناظم الاطباء). || تفرجگاه . جای خرم و باصفایی که موجب انبساط خاطر شود.
-
نزهت بخش
لغتنامه دهخدا
نزهت بخش . [ ن ُ هََ ب َ ] (نف مرکب ) که شادی و خرمی و بهجت و سرور بخشد. که انبساط خاطر آرد. || جای باصفای فرح بخش .
-
نزهت پذیر
لغتنامه دهخدا
نزهت پذیر. [ ن ُ هََ پ َ ] (نف مرکب ) دل شاد و خشنود و آراسته . (ناظم الاطباء).
-
نزهت جای
لغتنامه دهخدا
نزهت جای . [ ن ُ هََ ] (اِ مرکب ) نزهتگاه . متنزه . مکان نزه .
-
نزهت ستان
لغتنامه دهخدا
نزهت ستان . [ ن ُ هََ س ِ ] (اِ مرکب )جای نزهت افزا. محل سرور و انبساط خاطر : نه ایمن تر ز خرسندی جهانی است نه به ز آسودگی نزهت ستانی است .نظامی .