کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزغ
معنی
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سیلی زدن . 2 - با نیزه زدن . 3 - عیب کسی را گفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نزغ
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سیلی زدن . 2 - با نیزه زدن . 3 - عیب کسی را گفتن .
-
نزغ
لغتنامه دهخدا
نزغ . [ ن َ ] (ع مص )طعن کردن به زبان و غیبت نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن در چیزی . نَسْغ. نَدْغ . || به زشتی یاد کردن از کسی . (از اقرب الموارد). عیب کردن . (فرهنگ نظام ). || تباهی افکندن میان قوم . برآغالیدن...
-
واژههای مشابه
-
نَّزَغَ
فرهنگ واژگان قرآن
تحريک کرد (کلمه نزغ به معناي نخس است ، يعني سيخ و يا تازيانه زدن به پهلوي حيوان و يا به عقب آن تا تحريک شود و تندتر برود و کلمه ما در جمله اما ينزغنک زايده است ، و اصل آن و ان ينزغنک ميباشد )
-
نَزْغٌ
فرهنگ واژگان قرآن
تحريک (کلمه نزغ به معناي نخس است ، يعني سيخ و يا تازيانه زدن به پهلوي حيوان و يا به عقب آن تا تحريک شود و تندتر برود و کلمه ما در جمله اما ينزغنک زايده است ، و اصل آن و ان ينزغنک ميباشد )
-
واژههای همآوا
-
نزق
فرهنگ فارسی معین
(نَ زْ یا نُ زُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خفت ، سبکی . 2 - شتاب ، چستی . ج . نزقات .
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ زَ ] (ع مص ) سبکی و شتابی نمودن وقت خشم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نَزْق . نزوق . (از اقرب الموارد). || پر شدن و لبالب شدن کوزه : نَزِق َ الاناءُ نَزَقاً؛ امتلأ الی رأسه . (المنجد). و رجوع به اقرب الموارد شود. || ...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ زِ ] (ع ص ) سبک . خفیف . (ناظم الاطباء). آنکه هنگام غضب به هیجان درآید و سبکی کند. (از اقرب الموارد). صفت است ازنَزْق . رجوع به نَزْق شود. || نزق الحقاق ؛خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه . (منتهی الارب ). خصومت کننده در چیزهای پست و بیهو...
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن ُ زُ ] (ع اِمص ) نَزْق . (فرهنگ نظام ). و در فرهنگ خطی نیز «نزق ؛ خفّت و طیش و شتاب و چستی باشد و به ضمتین مثله ». اما در فرهنگهای معتبر عربی به دسترس ما نَزْق و نُزوق ضبط کرده اند. رجوع به نَزْق و نزوق شود.
-
نَّزَغَ
فرهنگ واژگان قرآن
تحريک کرد (کلمه نزغ به معناي نخس است ، يعني سيخ و يا تازيانه زدن به پهلوي حيوان و يا به عقب آن تا تحريک شود و تندتر برود و کلمه ما در جمله اما ينزغنک زايده است ، و اصل آن و ان ينزغنک ميباشد )
-
نَزْغٌ
فرهنگ واژگان قرآن
تحريک (کلمه نزغ به معناي نخس است ، يعني سيخ و يا تازيانه زدن به پهلوي حيوان و يا به عقب آن تا تحريک شود و تندتر برود و کلمه ما در جمله اما ينزغنک زايده است ، و اصل آن و ان ينزغنک ميباشد )
-
جستوجو در متن
-
نزغة
لغتنامه دهخدا
نزغة. [ن َ غ َ ] (ع اِ) یکی نزغ . (از اقرب الموارد). رجوع به نزغ شود. || نخسة. || طعنة. (از معجم متن اللغة). ج ، نَزَغات . رجوع به نزغ شود.