کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزد
/nazd/
معنی
۱. پیش؛ پیش کسی.
۲. در کنار یا برابر کسی.
۳. در نظرِ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
برابر، پیش، پیش، جلو، حضور، درحضور، روبرو، زی، عند، مقابل، نزدیک
دیکشنری
by, side, with
-
جستوجوی دقیق
-
نزد
واژگان مترادف و متضاد
برابر، پیش، پیش، جلو، حضور، درحضور، روبرو، زی، عند، مقابل، نزدیک
-
نزد
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (حراض .) نزدیک ، پیش .
-
نزد
لغتنامه دهخدا
نزد. [ ن َ دِ ] (حرف اضافه ، ق ) اوستا:نزده (نزدیک )، هندی باستان : ندیس ، ندیشته ، کردی و افغانی : نیزدِ ، سریکلی : نیزد . به معنی : قریب ِ... پهلوی ِ... جنب ِ... (حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین ). مخفف نزدیک است . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). نزدیک ِ. در...
-
نزد
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) nazd ۱. پیش؛ پیش کسی.۲. در کنار یا برابر کسی.۳. در نظرِ.
-
نزد
دیکشنری فارسی به عربی
آلي , حول
-
واژههای مشابه
-
نَزِدْ
فرهنگ واژگان قرآن
مي افزاييم(جزمش به دليل جواب واقع شدن براي جمله قبلي است )
-
در نزد
لغتنامه دهخدا
در نزد. [ دَ ن َ دِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) نزد.در خدمت . در پیش . نزدیک . عند. (ناظم الاطباء). لدی .
-
به هدف نزد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْطَأ الهَدَفَ
-
چوب خمیده ای که پس از پرتاب شدن نزد پرتاب کننده برمیگردد
دیکشنری فارسی به عربی
بمرنغ
-
واژههای همآوا
-
نضد
لغتنامه دهخدا
نضد. [ ن َ ] (ع مص ) برهم نهادن . (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). برهم نهادن رخت را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). روی هم قرار دادن متاع را . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ) نظم . ترتیب ....
-
نضد
لغتنامه دهخدا
نضد. [ ن َ ض َ ] (ع ص ، اِ) رخت بر هم نهاده یا برگزیده ٔ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آنچه از کالای خانه برهم نهاده و مرتب شده باشد. (از المنجد). ج ، انضاد. || تخت جامه و درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سریر....
-
نَزِدْ
فرهنگ واژگان قرآن
مي افزاييم(جزمش به دليل جواب واقع شدن براي جمله قبلي است )