کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نزاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نزاع
/nezā'/
معنی
۱. جدال؛ ستیزه.
۲. گفتگو و کشمکش؛ مجادله؛ بگومگو.
۳. [قدیمی] آرزومندی؛ مشتاقی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آشوب، اختلاف، پرخاش، تنازع، جدال، دعوا، زدوخورد، ستیزه، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، معارضه، منازعه ≠ صلح
برابر فارسی
ستیز، کشمکش، درگیر
فعل
بن گذشته: نزاع کرد
بن حال: نزاع کن
دیکشنری
fray, scuffle, strife
-
جستوجوی دقیق
-
نزاع
واژگان مترادف و متضاد
آشوب، اختلاف، پرخاش، تنازع، جدال، دعوا، زدوخورد، ستیزه، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، معارضه، منازعه ≠ صلح
-
نزاع
فرهنگ واژههای سره
ستیز، کشمکش، درگیر
-
نزاع
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِمص .) دشمنی ، جنگ .
-
نزاع
لغتنامه دهخدا
نزاع . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) مرد سخت برکشنده . (منتهی الارب ). || کشنده . رگی که به سوی آبا و اصل خود کشد. (فرهنگ نظام ). فی المثل : العرق نزاع .
-
نزاع
لغتنامه دهخدا
نزاع . [ ن ِ ] (ع اِمص ) خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه . (فرهنگ نظام ). با هم کشاکش کردن به خصومت . (غیاث اللغات ). خصومت و دشمنی ، و با لفظ جستن و کردن و برداشتن مستعمل است . (آنندراج ). منازعه و گفتگو با هم . خصومت . ستیزگی . ...
-
نزاع
لغتنامه دهخدا
نزاع . [ن ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازع . رجوع به نازع شود. || ج ِ نزیع، به معنی غریب . و منه : نزاع القبائل ؛ به غربائی گویند که در جوار قبیله ای می زیند که ازآن نیستند. (از اقرب الموارد). رجوع به نزیع شود.
-
نزاع
دیکشنری عربی به فارسی
ستيزه , کشاکش , کشمکش , نبرد , برخورد , ناسازگاري , تضاد , ناسازگار بودن , مبارزه کردن , چون وچرا , مشاجره , نزاع , جدال کردن , مباحثه کردن , انکارکردن , دعوا , سعي بليغ , تقلا
-
نزاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nezā' ۱. جدال؛ ستیزه.۲. گفتگو و کشمکش؛ مجادله؛ بگومگو.۳. [قدیمی] آرزومندی؛ مشتاقی.
-
نزاع
دیکشنری فارسی به عربی
اهتمام , حرب , شجار , معرکة , نزاع , نفاية
-
واژههای مشابه
-
نزاع افکندن
لغتنامه دهخدا
نزاع افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد خلاف و دشمنی کردن . دشمنی افکندن . کشمکش و منازعه برپا کردن .
-
نزاع کردن
لغتنامه دهخدا
نزاع کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشمکش کردن . منازعه کردن . ستیزیدن : یکی جهود و مسلمان نزاع می کردندچنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم .سعدی .
-
نزاع مسلح
دیکشنری عربی به فارسی
جنگ با تفنگ يا تپانچه
-
نزاع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
جرة , شجار , معرکة
-
نزاع طلبی
دیکشنری فارسی به عربی
قتال