کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرگس جادو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نرگس چال
لغتنامه دهخدا
نرگس چال . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان ،در 38هزارگزی جنوب شرقی رامیان و 7هزارگزی مغرب راه شاهرود به گرگان ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیر واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و برنج و لبنیات ، شغل اهالی زراعت...
-
نرگس چشم
لغتنامه دهخدا
نرگس چشم . [ ن َ گ ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) که چشمانی چون نرگس دارد. که چشمانی خمارآلوده دارد : عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم . فرخی .نرگس چشما جبین و عارض توفر گل و آب یاسمین دارد.سوزنی .
-
نرگس خاتون
لغتنامه دهخدا
نرگس خاتون . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) نرجس خاتون . رجوع به نرجس و نرجس خاتون شود.
-
نرگس زار
لغتنامه دهخدا
نرگس زار. [ ن َ گ ِ ] (اِ مرکب ) نرگسستان . آنجا که نرگس فراوان روئیده باشد : روی خاک از دیده ٔ امیّد نرگس زار شدتا کجا بگشاید از رخ یار بی پروا نقاب .صائب (از آنندراج ).
-
نرگس زمین
لغتنامه دهخدا
نرگس زمین . [ ن َ گ ِ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیرکوه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، در 18هزارگزی جنوب غربی کیاسر، در ناحیه ٔ جنگلی و کوهستانی معتدل هوائی واقع است . آبش از چشمه و رود تجن ، محصولش غلات و برنج ، شغل اهالی زراعت و باف...
-
نرگس مرز
لغتنامه دهخدا
نرگس مرز. [ ن َ گ ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دایو در بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 15هزارگزی شمال شرقی آمل ، در دشت معتدل هوائی واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار و رود هراز، محصولش برنج ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
باغ نرگس
لغتنامه دهخدا
باغ نرگس . [ ن َ گ ِ ] (اِخ ) قریه ای است [ در ] ده فرسنگی میانه شمال و مغرب ده بارز [ رودان احمدی ] . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 95 هزارگزی شمال میناب بر سر راه مالرو میناب به گلاشکرد واقع است ....
-
پیاز نرگس
لغتنامه دهخدا
پیاز نرگس . [ زِ ن َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) بصل النرجس . بیخ نرگس . (آنندراج ). کونه ٔ بوته ٔ نرگس . عنصل . (منتهی الارب ). رجوع به پیاز شود.
-
چشم نرگس
لغتنامه دهخدا
چشم نرگس . [ چ َ / چ ِ م ِ ن َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیده ٔ نرگس که به بی حیایی مثال آورند.چشم گل نرگس . ترکیبی از قبیل چشم سوسن و چشم لاله .
-
نرگس زرد
دیکشنری فارسی به عربی
نرجس بري
-
چشم نرگس
لهجه و گویش تهرانی
دارای چشم زیبا و خمار
-
نرگس نیم خواب
لغتنامه دهخدا
نرگس نیم خواب . [ ن َ گ ِ س ِ خوا / خا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم معشوق و محبوب . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج ). نرگس مخمور. (ناظم الاطباء) نرگس مست . نرگس بیمار : نرگس نیم خواب او برده ز دیده خواب را.؟
-
نرگس و گل
لغتنامه دهخدا
نرگس و گل . [ ن َ گ ِ س ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم و گوش مطلوب است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
جادونسب
لغتنامه دهخدا
جادونسب . [ ن َ س َ ] (ص مرکب ) کسی که نسبش به جادو رسد. آنکه نسبش از جادو باشد. جادونژاد. || مجازاً، سحّار. جادوگر : زان نرگس جادونسب جان مرا بگرفته تب خواب مرا هر نیمه شب بسته به آب انداخته . خاقانی .رجوع به جادونژاد شود.
-
جادویی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جادو) jāduy(')i ۱. [مجاز] شگفتانگیز: چشمان جادویی.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] ساحری؛ جادوگری: ◻︎ خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰).〈 جادویی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ ج...