کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرگدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نرگدا
/nargedā/
معنی
۱. [عامیانه] خسیس.
۲. [قدیمی] گدای سمج، بیشرم، و گردنکلفت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نرگدا
فرهنگ فارسی معین
(نَ گِ) (اِمر.) گدای پررو.
-
نرگدا
لغتنامه دهخدا
نرگدا. [ ن َ گ َ / ن َرْ رَ / رِ گ َ] (اِ مرکب ) گدایان بی شرم و حراف و زبردست را گویند. (برهان قاطع). نره گدا. گدائی بسیار مبرم یال وکوپال دار. قومی از گدایان مهیب و قوی هیکل . (آنندراج ). گدای بی شرم و ناهموار و پرحرف و زبردست . (ناظم الاطباء).گدای...
-
نرگدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹نرهگدا› nargedā ۱. [عامیانه] خسیس.۲. [قدیمی] گدای سمج، بیشرم، و گردنکلفت.
-
جستوجو در متن
-
نرگدایی
لغتنامه دهخدا
نرگدایی . [ ن َ گ َ / ن َرْ رَ / رِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نرگدا. صفت نرگدا.
-
نرگدای
لغتنامه دهخدا
نرگدای . [ ن َ گ َ / ن َرْ رَ / رِ گ َ ] (اِ مرکب ) نرگدا : علم دان خاصه ٔ خدای بودعلم خوان شوخ و نرگدای بود. سنائی .رجوع به نرگدا شود.
-
ساسان
لغتنامه دهخدا
ساسان . (ص ، اِ) گدا و گدائی کننده . (برهان ). گدا. (دهار) (جهانگیری و شرفنامه ٔ منیری از اجمال حسینی ). گدا و فقیر. (غیاث از کشف اللغات ). گدا و فقیر و درویش . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). رأس الشحاذین و کبیر هم . (قطر المحیط). رئیس گدایان . نرگدا. ...
-
نره
لغتنامه دهخدا
نره . [ ن َ رَ / رِ / ن َرْ رَ / رِ ] (ص ، اِ) از: نر + هَ (پسوند اتصاف ). نرک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مذکر. (ناظم الاطباء). مقابل ماده . (آنندراج ) (برهان قاطع). || آلت تناسل . (برهان قاطع) (آنندرا...
-
گدا
لغتنامه دهخدا
گدا.[ گ َ / گ ِ ] (ص ، اِ) در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن )، هندی باستان گوئیدیو (خواهش میکنم )، کردی مستعار گهدا (گدا)، گیلکی گدا . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || سائل بکف . دریوزه گر. راه نشین . دریوزه گر و سائل . (آنندراج ). آنکه زبان به ...