کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نرم بیز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمر.) غربالی که دارای سوراخ های ریز باشد.
-
نرم نرمک
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ مَ) (ق مر.) به تدریج ، آهسته آهسته .
-
آهن نرم
لغتنامه دهخدا
آهن نرم . [ هََ ن ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نرم آهن . انیث . انیف .
-
نای نرم
لغتنامه دهخدا
نای نرم . [ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از آلات لهو فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : و النای نرم و بربط ذی لجةو الصنج شجوه أن یوضعا. اعشی (از جوالیقی در المعرب ).رجوع به ساز شود.
-
نرم باران
لغتنامه دهخدا
نرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
-
نرم رفتن
لغتنامه دهخدا
نرم رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) ملایم رفتن . آهسته رفتن . (ناظم الاطباء). به آهستگی رفتن . بی شتاب رفتن . به تأنی رفتن . به آرامی رفتن . آرام رفتن . (یادداشت مؤلف ). دَف ّ. دَب ّ. دَجیج . دَجَجان . تَهْواد. تهوید. تهادی . ذَمْل . ذُمول . ذَمیل...
-
نرم شدن
لغتنامه دهخدا
نرم شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دَمَث . نُعومة. (تاج المصادر بیهقی ). لیان . (از ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ). ملاینه . (از منتهی الارب ). لین . (ترجمان القرآن ). لدونت . تملس . (یادداشت مؤلف ). || صاف و صیقلی و هموار شدن . از خشونت و زبری ...
-
نرم کوفتن
لغتنامه دهخدا
نرم کوفتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سابیدن . سائیدن .
-
نرم گشتن
لغتنامه دهخدا
نرم گشتن . [ ن َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نرم شدن .رام شدن . مطیع و منقاد شدن . رجوع به نرم شدن شود.- نرم گشتن سر ؛ رام شدن . به راه آمدن : تو شاهی و با شاه ایران بگوی مگر نرم گردد سر جنگ جوی . فردوسی .- نرم گشتن گردن ؛ رام شدن . مطیع شدن : همه گردن سرک...
-
نرم آب
لغتنامه دهخدا
نرم آب . [ ن َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری است . در سمت شرقی بخش دودانگه بین چهاردانگه و دودانگه در طرفین رودخانه ٔ تجن واقع است و هوای معتدل و مرطوبی دارد. قراء این دهستان برفراز ارتفاعات سبز و خرم بین مراتع و مزارع دیمی سرس...
-
نرم آوا
لغتنامه دهخدا
نرم آوا. [ ن َ ] (ص مرکب ) نرم آواز.
-
نرم آوائی
لغتنامه دهخدا
نرم آوائی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نرم آوا بودن . نرم آوازی . رجوع به نرم آوا شود.
-
نرم آواز
لغتنامه دهخدا
نرم آواز. [ ن َ ] (ص مرکب ) رخیم . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). نرم آوا. که صدائی ملایم و لطیف دارد. که آهسته و به شرم سخن گوید: خَنِبة؛ با ناز وکرشمه و نرم آواز. (منتهی الارب ). رجوع به نرم شود.
-
نرم آوازی
لغتنامه دهخدا
نرم آوازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) نرم آواز بودن . رجوع به نرم آواز شود.
-
نرم آهن
لغتنامه دهخدا
نرم آهن . [ ن َ هََ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی حدید انثی است . (تحفه ٔحکیم مؤمن ). ساجون . (مهذب الاسماء). مَذیل . آهن بر سه گونه است : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع و شابورقان همان فولاد طبیعی است و فولاد مصنوع از نرم آهن است . (مفردات قانون ابن سین...