کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرم و گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نرم و گرم
لغتنامه دهخدا
نرم و گرم . [ ن َ م ُ گ َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب )راحت الحلقوم . غذای چرب و نرم . || جای آسوده . بستر راحت که در آن احساس آرامش و آسایش کنند.
-
واژههای مشابه
-
نِرْمِ
لهجه و گویش گنابادی
nerme در گویش گنابادی یعنی چیز بی ارزش ، کوچک ، ناچیز ، ناتوان ، مغلوب
-
نرم نرم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] narmnarm آهستهآهسته.
-
osteomalacia
نرماستخوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نرم شدن استخوان به علت کمبود ویتامین «د» ناشی از ضعف تغذیه یا محرومیت از آفتاب یا هر دو
-
jogger
نرمدو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] کسی که نرمدوی میکند
-
pilose
نرممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای نرم تابدار عمود بر سطح
-
light air
نرموزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی با سرعت 1 تا 3 گره دریایی در مقیاس باد بوفورت متـ . عدد بوفورت 1 Beaufort number 1
-
fibroma molluscum, fibroma molle, acrochordon, soft fibromas, skin tag, cutaneous tag, cutaneous papilloma, fibroepithelial polyp
تارتود نرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نوعی تارتود برآمده که در برخی مبتلایان به چندپیتارتودی در سرتاسر سطح پوست پراکنده میشود
-
نرم کردن
فرهنگ فارسی معین
(نَ. کَ دَ) (مص م .) 1 - آرام کردن . 2 - کوبیدن ، له کردن .
-
نرم بیز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِمر.) غربالی که دارای سوراخ های ریز باشد.
-
نرم نرمک
فرهنگ فارسی معین
( ~. نَ مَ) (ق مر.) به تدریج ، آهسته آهسته .
-
آهن نرم
لغتنامه دهخدا
آهن نرم . [ هََ ن ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نرم آهن . انیث . انیف .
-
نرم باران
لغتنامه دهخدا
نرم باران . [ ن َ ] (اِ مرکب ) طَل ّ. رِهْمة. (یادداشت مؤلف ). باران نرم . بارانی با دانه های ریزه . رجوع به نرمه شود.
-
نرم کوفتن
لغتنامه دهخدا
نرم کوفتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سابیدن . سائیدن .