کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرمزرهویسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، در 123هزارگزی شمال شرقی طبس در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش میوه های درختی و انگور و انقزه ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جس...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن ِ رُ ] (اِخ )ده خرابه ای است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 310).
-
نرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: narm] narm ۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.۳. صاف؛ هموار.۴. لطیف.۵. [مجاز] آهسته و آرام.۶. [قدیمی، مجاز] آسان.〈 نرم کردن: (مصدر متعدی)۱. کوبیدن چیزی.۲. [مجاز] رام کردن.
-
نرم
دیکشنری فارسی به عربی
بلاستيک , حريري , غرامة , قطيفة , متخنث , مترهل , مرن , مقدمة عربة المدفع , منفوش , ناضج , ناعم
-
نِرْمِ
لهجه و گویش گنابادی
nerme در گویش گنابادی یعنی چیز بی ارزش ، کوچک ، ناچیز ، ناتوان ، مغلوب
-
نرم نرم
لغتنامه دهخدا
نرم نرم . [ ن َ ن َ ] (ق مرکب ) آهسته آهسته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نرم نرمک . باملایمت . به طور نرمی . (از ناظم الاطباء) : زدی دست بر پشت او نرم نرم سخن گفتن خوب و آواز گرم . فردوسی .نخستین بشستند در آب گرم بر و یال و ریشش همه نر...
-
نرم نرم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] narmnarm آهستهآهسته.
-
Turbellaria
موجکویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از پهنکرمتباران دارای بدن نرم و پهن با روپوست مژهدار شامل میلهواره (rhabdites) و یاختههای ترشحکننده؛ دهان این جانوران معمولاً در سطح شکم و در مواردی نزدیک به مرکز بدن است
-
Calcarea, Calcispongea
آهکویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از روزنکتباران دریازی که استخوانبندی آهکی دارند و شامل اسفنجهایی میشوند که سه نوع مجرای آبی و سوزنههای (spicules) سهشاخه یا چهارشاخه دارند
-
Merostomata
پاردهانویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از گیرهوندان شامل خرچنگهای نعلاسبی و عقربهای آبی که طول برخی از آنها به سه متر میرسد؛ اعضای این رده از دورۀ اردویسین(Ordivician) تا پایان دوران اول زندگی میکردند
-
Insecta 2
حشرهویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از ششپاوندان که یک جفت چشم مرکب و سه جفت پا و دو جفت بال بر روی سینه دارند و تنفس آنها ازطریق لولۀ پوستکی تنفسی (trachea) انجام میشود؛ مجاری دفع و یاختههای جنسی آنها در انتهای شکم و قطعات دهانی آنها بیرون از دهان قرار دارد
-
Bivalvia
دوکفهویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از نرمتنتباران که دارای جُبۀ (mantle) دوقسمتی و دو عدد لاکۀ (shell) جانبی با لولای پشتی (dorsal hinge) و اندازه و شکل متغیر هستند؛ سر این جانوران بسیار کوچک و فاقد سوهانک (radula) است متـ . تبرپاویسان Pelecypoda، تیغهآبششو...
-
Arachnida, Amblypygi, Palpigradi, Uropygi
عنکبوتویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از گیرهوندان که دارای سرسینه و شکم بندبند یا بدون بند هستند که اندامهای تولیدمثل و تنفسی در آن قرار دارد؛ اندامهای تنفسی آنها بهصورت لولۀ پوستکی تنفسی (trachea) و ششهای کتابی (book lungs) است؛ سرسینه دارای یک جفت گیره (chel...
-
Trematoda
بادکشویسان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] ردهای از پهنکرمتباران که لولۀ گوارش آنها معمولاً دارای دو شاخۀ اصلی و یک بادکش پیشین و یک بادکش پسین هستند؛ این جانوران انگل مهرهداران هستند و تکوین آنها غیرمستقیم است؛ اولین میزبان آنها حلزونی از نرمتنتباران و میزبان نهاییشان یک...