کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرمه مثل نرمه گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
dunst, break middlings
نرمهمینارد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ذرات بسیار ریز مینارد به نرمی آرد
-
natal cleft
شکاف نرمۀ سرینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← شکاف بینِسرینی
-
جستوجو در متن
-
شحمة الاذن
دیکشنری عربی به فارسی
قسمت اويزان گوش , نرمه گوش , لا له گوش , نرمه (مثل نرمه گوش) , اويز , بخش پهن وگردي که بچيزي اويخته يا پيش امده باشد , لخته , گوشه , بخشي از عضله يا مغز
-
ear lobe
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوب گوش، نرمه گوش، قسمت اویزان گوش، خاج
-
بِنَگُوْش
لهجه و گویش گنابادی
benagosh در گویش گنابادی یعنی لاله و نرمه گوش ، پشت گوش
-
lobular
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوبولار، شبیه نرمه گوش، شبیه قطعه کوچکی از چیزی
-
lappets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه ها، نرمه گوش، دامن، اویز، گوشت اویخته، لبه اویخته کلاه
-
lappet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لتپت، نرمه گوش، دامن، اویز، گوشت اویخته، لبه اویخته کلاه
-
مجروف
لغتنامه دهخدا
مجروف . [ م َ ] (ع ص ) بعیر مجروف ؛ آن که بر رانش داغ جرفة باشدیا آنکه تندی زیر نرمه ٔ گوش آن را داغ کرده باشند. (منتهی الارب ). شتری که بر ران وی یا نرمه ٔ زیر گوش آن داغ باشد. (ناظم الاطباء). شتری که داغ جرفة داشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). و رج...
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح َج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش . ج ، حِجَج . || سال . || یکبار حج کردن . (غیاث ).
-
حجة
لغتنامه دهخدا
حجة. [ ح ِج ْ ج َ ] (ع اِ) نرمه ٔ گوش . (منتهی الارب ). شحم اذن .
-
روم
لغتنامه دهخدا
روم . (ع اِ) رَوم . نرمه ٔ گوش .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به رَوم شود.
-
مرزتان
لغتنامه دهخدا
مرزتان . [ م َ زَ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو تندی بالای هر دو نرمه ٔ گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ورگوشی
لغتنامه دهخدا
ورگوشی . [ وَ ] (اِ مرکب ) ورگوش . گوشواره ٔ درازی راگویند که تا به دوش برسد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || لبه ٔ گوش و نرمه ٔ گوش . (ناظم الاطباء).