کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرمش و حسن خلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نرمش و حسن خلق
فرهنگ گنجواژه
مدارا.
-
واژههای مشابه
-
تمرین نرمش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
مقدمة عربة المدفع
-
جستوجو در متن
-
حسن خلق
لغتنامه دهخدا
حسن خلق . [ ح ُ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش خلقی : حسن خلقی ز خدا میطلبم خوی تراتا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود.حافظ.
-
مدارا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مداراة] modārā با کسی نرمی و ملاطفت کردن؛ بهنرمی و حسن خلق با کسی رفتار کردن: ◻︎ مدارا خرد را برادر بُوَد / خرد بر سر دانش افسر بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰).
-
تازهرو
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطراوت، بشاش، تازهرخ، خوشرو، شادمان، گشادهرو، هیراد، خندان، خوشحال ≠ گرفته، مغموم ۲. بدعنق بشاشت، طراوت، خوشرویی، حسن خلق، گشادهرویی
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (ع ص ) نعت مذکر از حُسن . حَسین . حُسان . حُسّان . حاسِن . حَسنان . خوب . نیکو. نیک . خوبروی . خوش . صاحب جمال : شعر او چون طبع او هم بی تکلف هم بدیعطبع او چون شعر او هم با ملاحت هم حسن . منوچهری .تو بزرگی و نیکنامی و عزبه سخا یافتی...
-
حسن بیک
لغتنامه دهخدا
حسن بیک . [ ح َ س َ ب َ ] (اِخ ) رجوع به حسن روملو و اوزن حسن و حسن بک و حسن آق قوینلو و حسن زرین قلم شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن . رجوع به حسن نقشبندی و حسن حلیمی و حسن صاغانی شود.
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ ُ ل ْ / خ ُ ل ُ ] (ع اِ) خوی . طبع. (از منتهی الارب ). نهاد. سرشت . خصلت . مزاج . طبیعت . مشرب . سیرت . (ناظم الاطباء) : اًِنک لعلی ̍ خُلُق عظیم . (قرآن 4/68).زین دادگری باشی وزین حق بشناسی کز خلق بخلقت نتوان کرد قیاسی . منوچهری .هزار بار ز...
-
خلق بخشی
لغتنامه دهخدا
خلق بخشی . [ خ َ ب َ ] (حامص مرکب ) بخشش خلق . عفو خلق . گذشت از خلق : لقمه بخشی آید از هر کس بکس خلق بخشی کار یزدانست و بس .مولوی .
-
narration 2
روایتگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] خلق روایت و ایجاد کنش و واکنش میان سبک و پِیرنگ فیلم برای خلق داستان در ذهن مخاطب
-
نکوخو
لغتنامه دهخدا
نکوخو. [ ن ِ ] (ص مرکب ) با حسن خلق . خلیق . خوش خلق . (یادداشت مؤلف ). نکوخوی : زنده تر از آنید و به نیروتر ازآنیدوالاتر از آنید و نکوخوتر از آنید. منوچهری .بدخو شود از عشرت او سخت نکوخوعاقل شود از عادت او سخت موله .منوچهری .
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن حسن . رجوع به حسن شرنبلالی و حسن مثلث شود.