کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نرم
/narm/
معنی
۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.
۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.
۳. صاف؛ هموار.
۴. لطیف.
۵. [مجاز] آهسته و آرام.
۶. [قدیمی، مجاز] آسان.
〈 نرم کردن: (مصدر متعدی)
۱. کوبیدن چیزی.
۲. [مجاز] رام کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. رقیق، سست، سلس، شل، لین
۲. آرام، آهسته
۳. صاف، صیقلی، هموار
۴. پودر
۵. خلیق، ملایم ≠ استوار، جامد، سفت، محکم،
۶. تند،
۷. زبر، زمخت، ناصاف،
۸. تندخو
دیکشنری
downy, feathery, flexible, floppy, furry, smooth, soft, lax, limber, rotten, satiny, silken, silky, supple, tender, velvet, velvety
-
جستوجوی دقیق
-
نرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. رقیق، سست، سلس، شل، لین ۲. آرام، آهسته ۳. صاف، صیقلی، هموار ۴. پودر ۵. خلیق، ملایم ≠ استوار، جامد، سفت، محکم، ۶. تند، ۷. زبر، زمخت، ناصاف، ۸. تندخو
-
نرم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (ص .) 1 - لطیف . مق زبر. 2 - هرچیز کوبیده . 3 - صاف . 4 - خوشایند و دلنیشن . 5 - انعطاف پذیر. 6 - مهربان ، رئوف . 7 - آهسته ، آرام .
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه ٔشهرستان فردوس ، در 25 هزارگزی مشرق فردوس بر سر راه نوغاب به فردوس ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 410 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و پنبه و زعفران و ابریشم و میوه ، شغل اه...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس ، در 123هزارگزی شمال شرقی طبس در منطقه ٔ کوهستانی گرمسیری واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش میوه های درختی و انگور و انقزه ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جس...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن ِ رُ ] (اِخ )ده خرابه ای است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 310).
-
نرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: narm] narm ۱. دارای حالت کوبیده، بیخته، و آردمانند.۲. [مقابلِ سفت و سخت] ملایم.۳. صاف؛ هموار.۴. لطیف.۵. [مجاز] آهسته و آرام.۶. [قدیمی، مجاز] آسان.〈 نرم کردن: (مصدر متعدی)۱. کوبیدن چیزی.۲. [مجاز] رام کردن.
-
نرم
دیکشنری فارسی به عربی
بلاستيک , حريري , غرامة , قطيفة , متخنث , مترهل , مرن , مقدمة عربة المدفع , منفوش , ناضج , ناعم
-
واژههای مشابه
-
نِرْمِ
لهجه و گویش گنابادی
nerme در گویش گنابادی یعنی چیز بی ارزش ، کوچک ، ناچیز ، ناتوان ، مغلوب
-
نرم نرم
لغتنامه دهخدا
نرم نرم . [ ن َ ن َ ] (ق مرکب ) آهسته آهسته . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نرم نرمک . باملایمت . به طور نرمی . (از ناظم الاطباء) : زدی دست بر پشت او نرم نرم سخن گفتن خوب و آواز گرم . فردوسی .نخستین بشستند در آب گرم بر و یال و ریشش همه نر...
-
نرم نرم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] narmnarm آهستهآهسته.
-
parenchyma
نرمآکنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] بافت گیاهی عموماً نرم و نسبتاً نامشخص که فاصلۀ میان بافتهای دیگر را پر میکند
-
osteomalacia
نرماستخوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نرم شدن استخوان به علت کمبود ویتامین «د» ناشی از ضعف تغذیه یا محرومیت از آفتاب یا هر دو
-
rickets
نرماُستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی بیماری که به علت کمبود ویتامین «د» ایجاد و باعث نرم ماندن استخوانها شود