کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نرخ گذاری اوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
base rate
نرخ مبنا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مبلغ پرداختی به ازای کاری که در طی واحدی از زمان انجام میشود؛ این مبلغ شامل حقوق پایه و اضافهکار و پاداش نمیشود
-
clearance rate
نرخ مختومگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سنجهای مرسوم در ارزیابی کارآمدی تحقیقات پلیس که از نسبت تعداد جرائم گزارششده یا کشفشده به جرائمی که ازطریق دستگیری یا دیگر روشها منتفی شده است به دست میآید
-
fixed rate
نرخ مقطوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] قیمت ثابت و غیرقابلتغییر کالا یا خدمات در دورهای معین متـ . قیمت مقطوع fixed price 2
-
flat rate
نرخ یکنواخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] هزینهای که همیشه یکسان است
-
نرخ گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) (مص ل .) گران بها شدن .
-
نرخ بازار
لغتنامه دهخدا
نرخ بازار. [ ن ِ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ارزش هر جنس به قیمتی که در بازار فروشند. (ناظم الاطباء). قیمت روز. قیمت عادله .
-
نرخ بستن
لغتنامه دهخدا
نرخ بستن . [ ن ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تعیین قیمت کردن . قیمت گذاشتن . بهای جنسی را معین کردن : هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اندقند اگر بسیار گردد نرخ شکر بشکند. وحشی (از آنندراج ).یک دل داریم غمزه را گوتا نرخ ستمگران نبندد. قدسی (از آنندراج ).ش...
-
نرخ شکستن
لغتنامه دهخدا
نرخ شکستن . [ ن ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن نرخ . مقابل نرخ بالا کردن . (آنندراج ). از رواج و قیمت انداختن . ارزان کردن . کم کردن قیمت : در بزم بلا به خنده روئی نرخ می و زعفران شکستم . ثنائی (از آنندراج ).- امثال : سرم را بشکن نرخم را مشکن ....
-
نرخ گذاشتن
لغتنامه دهخدا
نرخ گذاشتن . [ ن ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نرخ نهادن . اسعار. تسعیر. (یادداشت مؤلف ).- نرخ گذاشتن روی چیزی و متاعی ؛ تقویم کردن . قیمت کردن .
-
نرخ نهادن
لغتنامه دهخدا
نرخ نهادن . [ ن ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) معین کردن حکومت قیمت و بهای چیزی را. (ناظم الاطباء). تسعیر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اسعار. تقویم : خاشاک و خار قیمت دُرّ و گهر گرفت آنجا که تیغ غمزه ٔ او نرخ جان نهاد.ثنائی (از آنندراج ).
-
نرخ بندی
لغتنامه دهخدا
نرخ بندی . [ ن ِ ب َ ] (حامص مرکب ) تعیین قیمت و قیمت رایج . (ناظم الاطباء). نرخ بستن .- نرخ بندی کردن ؛ تعیین قیمت کردن . (ناظم الاطباء).
-
نرخ داروغه
لغتنامه دهخدا
نرخ داروغه . [ ن ِ غ َ / غ ِ ] (اِ مرکب ) متصدی بازار که تعیین می کند نرخ غله را. (ناظم الاطباء).
-
نرخ شکن
لغتنامه دهخدا
نرخ شکن . [ ن ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) متاع خوب و ارزانی که ارزش اجناس مشابه را در بازار کم کند. ارزان .
-
نرخ نامه
لغتنامه دهخدا
نرخ نامه . [ ن ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قیمت رایج . (ناظم الاطباء).
-
نرخ بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nerxbandi نرخ چیزهایی را معین کردن؛ نرخ بستن؛ تعیین نرخ کردن.