کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نر
/nar/
معنی
انسان یا حیوانی که دارای آلت رجولیت باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فحل، مذکر، مرد، نرینه ≠ ماده
دیکشنری
bull, he, jack-, male, tom
-
جستوجوی دقیق
-
نر
واژگان مترادف و متضاد
فحل، مذکر، مرد، نرینه ≠ ماده
-
نر
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (اِ.) مذکر، مقابل ماده .
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر سام است و او را نریم و نریمان هم میگویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از نظام ). مخفف نریمان = نیرم است به معنی نرمنش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : تو آن پادشاهی که گر زنده بودی زمین بوسه دادی تو را سام ِ بِن نر.ازرقی ه...
-
نر
لغتنامه دهخدا
نر. [ ن َ / ن َرر ] (ص ، اِ) ایرانی باستان : نر ، پهلوی : نر ، اوستا: نر (مرد)، هندی باستان : نر ، افغانی : نر ، اُسِّتی : نله ، نل (نرینه ٔ جانوران )، بلوچی : نر ، سنگلیجی : نرک ، ازهمین کلمه است نریان (اسب تخمی )، کردی : نر ، (نر، شتر نر)، نیر . (ا...
-
نر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: nar، مقابل ماده] (زیستشناسی) nar انسان یا حیوانی که دارای آلت رجولیت باشد.
-
نر
دیکشنری فارسی به عربی
ثور , زوج , مذکر
-
نر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nar طاری: nar طامه ای: nar طرقی: ner کشه ای: ner نطنزی: nar
-
واژههای مشابه
-
گله نر
لغتنامه دهخدا
گله نر. [ گ ُ ل َ / ل ِ ن َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 49هزارگزی باختر آخوره واقع شده و دارای 19 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
گاو نر
لغتنامه دهخدا
گاو نر. [ وِ ن َ ] (اِ) ورزاو. ورزو. گاو ورزه . درازدنبال . ابوذیال . ابومزاحم : ثور؛ گاو نر. قینس ؛ گاو نر. هبرقی ؛ گاو نر دشتی . لهاق ؛ گاو نر سپید. لهق ؛گاو نر سپید. لهم ؛ گاو نر کلانسال . قفر؛ گاو نر که جهت کار کشت از مادر جدا کنند او را. ثورا مر...
-
androdioecious
نرـ دوپایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ویژگی گیاهانی که گلهای نر و نرمادۀ آنها بر روی پایههای مختلف قرار دارند
-
bull 2
گاو نر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گاو نر بالغ اختهنشده
-
قلعه نر
لغتنامه دهخدا
قلعه نر. [ ق َ ع َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72هزارگزی جنوب باختری الیگودرز و 46هزارگزی شوسه ٔ ازنا به درود. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 245 تن است . آب آن از چشمه و قن...
-
اشتر نر
لغتنامه دهخدا
اشتر نر. [ اُ ت ُ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) جَمَل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اشترمرغ نر
لغتنامه دهخدا
اشترمرغ نر. [ اُ ت ُ م ُ غ ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ظلیم . (منتهی الارب ).