کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندیم اصفهانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ندیمی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ندیمی اصفهانی . [ن َ می ِ اِ ف َ ] (اِخ ) معروف به ندیمی سوزنگر. به روایت مؤلف صبح گلشن پیشه ٔ سوزنگری داشته . او راست :ندیم بزم بلا جان ناتوان من است فروغ شمع غم از مغز استخوان من است کلید قفل در صدهزار امّید است ز التفات تو حرفی که بر زبان من است ...
-
شفایی اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شفایی اصفهانی . [ ش َ یی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) حکیم شرف الدین حسن ، فرزند حکیم ملای اصفهانی . از پزشکان نامی و از گویندگان نامدار اصفهان در قرن یازدهم هجری بود. میرداماد از او تمجید کرده . شفایی طبیب خاص و ندیم شاه عباس اول بود. درانواع نظم از قصیده و غز...
-
بیدل شیرازی
لغتنامه دهخدا
بیدل شیرازی . [ دِ ل ِ ] (اِخ ) شهرت سید میرزا محمدرحیم ملقب به فخرالدوله متخلص به بیدل شاعر و طبیب ایرانی . ندیم و طبیب فتحعلیشاه قاجار (سلطنتش 1212 تا 1250 هَ . ق .) متوفی در شیراز. پدرش میرزا سید محمد طبیب اصفهانی بود و به درخواست کریم خان زند در ...
-
ظاهری
لغتنامه دهخدا
ظاهری . [ هَِ ] (ص نسبی ) مذهب فقهی منسوب به ابوسلیمان داودبن علی بن خلف اصفهانی متوفی به سال 270 هَ . ق . که به ظاهر آیات و احادیث عمل میکرد. این مذهب عبارت است از اخذ به کتاب و سنت و الغاء رأی و قیاس و تأویل و این کلمه گاهی مقابل باطنی آید، یعنی ...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عبدالملک اصفهانی ، مکنی به ابوعمران کاتب ، وی مترسلی بلیغ و به زمان متوکل صاحب دیوان خراج بود و دیوان سواد نیز با او بود. (از یادداشت مؤلف ). موسی صاحب دیوان خراج از رؤسا و فضلا و نویسندگان بزرگ بود که در عصر عده ای از خلفا...
-
هام دبیریه
لغتنامه دهخدا
هام دبیریه . [ دَ ] (اِخ ) آم دبیره . یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایرانیان پیش از اسلام است . حروف الفبای این خط به موجب آثاری که در دست است از خطهای دیگر ایران کمتر بوده و طبق تصریح ابن ندیم سی و سه حرف بوده است ، زیرا صداهائی را که دارای مخرج مشترک هستند...
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) خلیع، حسین بن ضحاک بن یاسر شاعر بصری . اصل او از خراسان است از موالی اولاد سلیمان بن ربیعة باهلی صحابی . او شاعری مزاح بود و در انواع شعر دست داشت و گفته های اومطبوع است و در گستاخی در مجلس خلفا هم سنگ اسحاق بن ابراهیم ندیم...
-
زادویه
لغتنامه دهخدا
زادویه . [ ی َ ] (اِخ ) ابن شاهویه . از مؤلفین و مترجمین عهد خلفای عباسی است . کریستن سن در ایران در زمان ساسانیان آرد: منابعی که حمزه ٔ اصفهانی در دست داشته بنابر تشخیص خود او به سه نوع منقسم میتواند شد مترجمان یعنی ابن المقفع و محمدبن الجهم البرمک...
-
حامض
لغتنامه دهخدا
حامض . [ م ِ ] (اِخ ) سلیمان بن محمدبن احمد بغدادی نحوی وراق ، مکنی به ابوموسی . یکی از ائمه ٔ نحویین کوفه . وی از ابوالعباس ثعلب علم آموخت و جانشین او شد. و ابوعمرو زاهد معروف به غلام ثعلب و ابوجعفر اصفهانی برزویه از وی روایت کنند. و ابوعلی نقار کتا...
-
صالح جرمی
لغتنامه دهخدا
صالح جرمی . [ ل ِ ح ِج َ ] (اِخ ) ابن ندیم نویسد: به خط ابوالحسن خزار خواندم که صالح بن اسحاق بجلی مولای بجیلةبن أنماربن اراش بن الغوث ، اخی الازدبن الغوث و کنیت او ابوعمر است .و ابوسعید گوید: وی مولای جرم بن ربان است و جرم قبیله ای است از قبایل عرب...
-
بنومنجم
لغتنامه دهخدا
بنومنجم . [ ب َ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (اِخ ) یا آل منجم . خاندان و اولاد و احفاد ابومنصور ابان ، حسیس بن وریدبن کادبن مهابنداد حساس بن فروغ دادبن استادبن مهرحسیس بن یزدجرد. یحیی مکنی به ابوعلی پسر ابومنصور ابان ، منجم مأمون خلیفه است . و بدست همین خلیفه ...
-
فرصت
لغتنامه دهخدا
فرصت . [ ف ُ ص َ ] (اِخ ) شیرازی . سیدمیرزا محمدنصیر حسینی ،ملقب به فرصت الدوله و متخلص به فرصت و معروف به «میرزاآقا» در ماه رمضان سال 1271 هَ .ق . از یک خانواده ٔ ادب پرور، در شهر شیراز پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . پدرش میرزا جعفر متخلص به «بهجت »، پسر...
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (ترکی ، اِ) رئیس . امیر. بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). رئیس به نزد ترکان . (مفاتیح ) : اگر با میر صحبت کرد میرانند میرش راو گر با خان برادر شد خیانت دید از خانش . ناصرخسرو.باز خانان خام طمع کنندمال میراث یافته تبذیر. خاقانی . || لقب گون...
-
ابونواس
لغتنامه دهخدا
ابونواس . [ اَ ن ُ ] (اِخ ) حسن بن هانی بن عبدالاول بن الصبّاح الحکمی الفارسی الأهوازی الشاعر المشهور. جدّ او از موالی جرّاح بن عبداﷲ حکمی والی خراسانست و اینکه در نسبت او را حکمی گویند بدین مناسبت است . محمدبن داودبن الجراح در کتاب الورقة آرد که مو...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن مرار شیبانی کرمانی مکنی به ابوعمرو. متوفی بسال 206 هَ . ق . او راست : کتاب النحل و العسل . کتاب الجیم در لغت ، و گویند این کتاب تألیف ابوعمرو شمربن حمدویه ٔ هروی است . (کشف الظنون ). و ابن خلکان گوید: اسحاق بن مرار الشیبانی...