کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ندی
/nadā/
معنی
۱. نم؛ شبنم.
۲. باران.
۳. گیاه تازه.
۴. خاک نمناک.
۵. بخشش و دهش.
۶. بخور.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی ٔ. [ ن َ ] (ع ص ) کوماج بر خاکستر نهاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوشت بر آتش افکنده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوشت در آتش فروکرده . (از المنجد) (از اقرب الموارد).
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی ٔ. [ ن َ دِءْ ] (ع اِ) کمان رستم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قوس قزح . (اقرب الموارد) (المنجد). آژفنداک . (ناظم الاطباء). || سرخی ابر وقت طلوع و غروب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دایره ٔ آفتاب و هاله ٔ ماه . (از منتهی الارب ).
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بهارباد بخش بافق شهرستان یزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن َ ] (ع ص ) تر. نمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد). نَدی ّ. (المنجد). || مردسخی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ندی الکف ؛ سخی و جوانمرد. (اقرب الموارد) (المنجد). نَدی ّ.
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن َ دا ] (ع اِ) خاک نمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). ثَری ̍. (اقرب الموارد) (از المنجد). || نم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار). تری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثاد. نداوت . ندوت . رطوبت . بلل ...
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن َ دی ی ] (ع اِ) انجمن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98). نادی . مجلس . (المنجد). انجمن روز یا انجمن مادامی که مجتمع باشند در وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجلس . جمعشدن گاه مردم . (فرهنگ خطی ). مجلس . مجمع. نادی . ندوة. منتدی ...
-
ندی
لغتنامه دهخدا
ندی . [ ن ِ ] (از ع ، اِ) مماله ٔ نداء است . رجوع به ندا و نداء شود : تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی . ادیب صابر.اگر مرا ندی ارجعی رسد امروزوگر بشارت لاتقنطوا رسد فردا. خاقانی .عارفان نظری را فری اینجا خوانندهاتفا...
-
ندی
فرهنگ فارسی معین
(نَ دا) [ ع . ] 1 - (اِ.)شبنم ، ژاله .2 - (اِمص .) بخشش ، بخشندگی .
-
ندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنداء] [قدیمی] nadā ۱. نم؛ شبنم.۲. باران.۳. گیاه تازه.۴. خاک نمناک.۵. بخشش و دهش.۶. بخور.
-
ندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ نداء] [قدیمی] nedi بانگ؛ آواز: ◻︎ از گنبد فلک ندی آمد به جسم او / کای گنبد تو کعبهٴ حاجتروای خاک (خاقانی: ۲۳۸).
-
واژههای مشابه
-
ندي
دیکشنری عربی به فارسی
شبنم , ژاله , شبنم زدن , شبنم باريدن
-
ندی تبیر
لغتنامه دهخدا
ندی تبیر. [ ن َ ت ُ ] (اِخ ) نام مردی که پس از تصرف بابل به دست داریوش ، در آنجا قیام کرد و به پادشاهی بابل رسید و سرانجام در جنگ با داریوش کشته شد. داریوش در بند 16 ستون اول کتیبه ٔ بیستون گوید: «بعد یک مرد بابلی ، ندی تبیر (این اسم را بعضی نی دین ت...
-
فنلا ندی
دیکشنری فارسی به عربی
فلندي , فنلندي
-
حمام بخار فنلا ندی
دیکشنری فارسی به عربی
حمام البخار