کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندبه کنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ندبه کنان
/nodbekonān/
معنی
در حال ندبه کردن؛ زاریکنان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندبه کنان
لغتنامه دهخدا
ندبه کنان . [ ن ُ ب َ / ب ِ ک ُ ] (ق مرکب ) نوحه کنان . در حال ندبه کردن . ندبه زنان . رجوع به ندبه و ندبه کردن شود : پیش تابوت من آئید برون ندبه کنان در سه دست از دو زبانم بستائید همه .خاقانی .
-
ندبه کنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] nodbekonān در حال ندبه کردن؛ زاریکنان.
-
واژههای مشابه
-
ندبة
لغتنامه دهخدا
ندبة. [ ن َ دَ ب َ ] (ع اِ) نَدْبَة. اثر زخم بر پوست باقی مانده . (از المنجد). واحد ندب . یک نشان جراحت که برپوست باقی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ندب شود.
-
ندبة
لغتنامه دهخدا
ندبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) شیون . (مهذب الاسماء). برشمردن محاسن میت . (از المنجد). گریه بر مرده و محاسن شماری او. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گریه بر مرده و ذکر محاسن او. (ناظم الاطباء). || (ص ) فصیح . (اقرب الموارد). عربی ندبة؛ عربی زبان آور و فصیح . (...
-
ندبة
لغتنامه دهخدا
ندبة. [ن َ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث نَدْب . (اقرب الموارد). رجوع به نَدْب شود. || نشان جراحت که بر پوست باقی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، نَدَب ، اَنداب ، نُدوب . || ندبة از هر خف و حافری ؛ که به یک حالت ثابت نماند.(از اقرب الموارد). از اسب و ...
-
ندبة
دیکشنری عربی به فارسی
جاي زخم يا سوختگي , اثر گناه , شکاف , اثر زخم داشتن , اثر زخم گذاشتن
-
ندبه کردن
لغتنامه دهخدا
ندبه کردن . [ ن ُ ب َ / ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون کردن . گریه و زاری کردن . || به عجز و زاری التماس کردن . (یادداشت مؤلف ). || نوحه سرائی کردن . بر مرده گریستن . زبان گرفتن بر مرده . (یادداشت مؤلف ). در تمام معانی رجوع به ندبه شود.
-
ام ندبة
لغتنامه دهخدا
ام ندبة. [ اُم ْ م ِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) زن بدربن حذیفة. از زنان شاعر عرب که به دلاوری و نفوذ کلمه متصف بوده است . و رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 254 شود.
-
جستوجو در متن
-
کنان
لغتنامه دهخدا
کنان . [ ک ُ ] (نف ، ق ) از: کُن (کننده ) + ان (پساوند بیان حالت ). در حال کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کننده و نماینده و همیشه به طور ترکیب استعمال می شود... (ناظم الاطباء). در ترکیب آید به معنی کننده و در حال کردن . (فرهنگ فارسی معین ). و رج...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهری .در میان شکستگیها حصارکی خراب به من نمودند. اعراب گفتند: این خانه ٔ لیلی بوده است و قصه ...