کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندای
لغتنامه دهخدا
ندای . [ ن ِ ] (از ع ، اِ) ندا. نداء. رجوع به ندا شود : در این بود سر بر زمین فدای که گفتند بر گوش جانش ندای .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
هی
لهجه و گویش تهرانی
ندای تحسین یا هشدار
-
وحی
واژهنامه آزاد
ندای الهی، آوای آسمانی، سخنی که خداوند با پیامبران می گوید، ندای سماوی، آوای خداوندی، سخن خدا.
-
اماه
لغتنامه دهخدا
اماه . [ اُم ْ ما ] (ع اِ) در ندای «ام » گویند: یا اماه ؛ یعنی ای مادر.
-
ملکعان
لغتنامه دهخدا
ملکعان . [ م َ ک َ ] (ع ص ) ناکس بنده ٔ نفس . ملکعانة مؤنث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناکس و لئیم خودپرست . و در ندای به مرد یا ملکعان و در ندای به زن یا ملکعانة گویند. (ناظم الاطباء).
-
نصایر
لغتنامه دهخدا
نصایر. [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نصائر. رجوع به نصائر شود : و داعی نصایر جهاد سوی مملکت آن مخاذیل ندای ... درداد. (جهانگشای جوینی ).
-
ندا
لغتنامه دهخدا
ندا. [ ن ِ ] (از ع ، اِ) بانگ . فریاد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آواز. (آنندراج ). اعلان . (ناظم الاطباء). نداء : می شنیدی ندای حق و جواب بازدادی چنانکه داد کلیم . ناصرخسرو.به گوش هوش من آید ندای اهل بهشت نصیب نفس من آید نوید ملک بقا. خاقانی .این ...
-
ابوالیقظان
لغتنامه دهخدا
ابوالیقظان . [ اَ بُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) ابویقظان . خروه . (مهذب الأسماء). خروس . (دهار). دیک . ابوبرائل . ابوحمّاد. گال . رنگین تاج : و ابوالیقظان ندای حی علی الصباح دردهد. (سندبادنامه ص 93). || حمار. خر. || افعی . (المرصع).
-
هاتف غیب
لغتنامه دهخدا
هاتف غیب . [ ت ِ ف ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی فرشته ای است که از عالم غیب آواز دهد و این اسم فاعل است از هتف که به معنی آواز دادن است . ازکشف و منتخب و لطایف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فرشته ای که از عالم غیب آواز دهد. (ناظم الا...
-
ریک
لغتنامه دهخدا
ریک . (صوت ) ریگ . کلمه ٔ تحسین به معنی ویحک ؛ یعنی ای نیکبخت . (ازشرفنامه ٔ منیری ) (از برهان ) (ناظم الاطباء). ای خوشا. ندای خوشبختی . (از فرهنگ لغات ولف ). به معنی ندای خوشبختی یعنی ای خوشبخت ، نوشته اند. مأخذ کلمه معلوم نیست . نلدکه مستشرق آلمان...
-
صافی
لغتنامه دهخدا
صافی . (اِخ ) (میر...) شاعری است . و صاحب صبح گلشن گوید: میر صافی به می سخنوری مست بود. از وطن به خراسان رسید و در آنجا اقامت گزید و در فترت ازبکان ندای ارجعی شنید. او راست :شهی که از اثر عدل اوست تیغ اجل برون ز تهمت خون ریختن چو تیغ جبال بسی نماند ک...
-
قفسه
لغتنامه دهخدا
قفسه . [ ق َ ف َ س َ / س ِ ] (اِ) قفس کوچک . (ناظم الاطباء). || گنجه . اشکاف . دولاب .- قفسه ٔ منار ؛ سطح مشبک بالای منار که مؤذن در آنجا می ایستد. (ناظم الاطباء). نشیمنی که بالای منارباشد، و آن را گلدسته نیز گویند. نعمت خان عالی در محاصره ٔ حیدرآبا...
-
ارتیاع
لغتنامه دهخدا
ارتیاع . [ اِ ] (ع مص ) ترسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بترسیدن . (زوزنی ). خوف . هراس . ترس : و استکان و استرجع بعد ان ارتاع و تفجع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300). و سباشی تکین ، از ارتیاع اتباع ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت . (تر...
-
ارجعی
لغتنامه دهخدا
ارجعی . [ اِ ج ِ ] (ع فعل امر) صیغه ٔ واحد مؤنث امر حاضر است بمعنی بازگشت کن تو ای زن و این خطابیست به روح مؤمن بوقت مرگ . (غیاث اللغات ).- ندای ارجعی ؛ ندائی که گاه مردن بنده ٔ مؤمن شنود، مقتبس از آیه ٔ: یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راض...