کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ندافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ندافی
مترادف و متضاد
پنبهزنی، حلاجی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ندافی
لغتنامه دهخدا
ندافی . [ ] (اِ) در بیت زیر معنی نوعی پارچه میدهد : قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار.نظام قاری (دیوان ص 15).
-
ندافی
لغتنامه دهخدا
ندافی . [ ن َدْ دا ] (حامص ) حلاجی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنبه زنی . (ناظم الاطباء). عمل نداف . رجوع به نَدّاف شود.
-
ندافی
واژگان مترادف و متضاد
پنبهزنی، حلاجی
-
جستوجو در متن
-
پنبهزنی
واژگان مترادف و متضاد
حلاجی، ندافی
-
ندفی
لغتنامه دهخدا
ندفی . [ ن َ ] (حامص ) حلاجی . (ناظم الاطباء). ندافی . پنبه زنی . رجوع به ندافی شود.- ندفی کردن ؛ پنبه زدن . حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). ندافی کردن .
-
حلاجت
لغتنامه دهخدا
حلاجت . [ ح ِ ج َ ] (ع اِمص ) پنبه زنی . ندافی . حلاجی . (آنندراج ).
-
حلاجی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بررسی دقیق، تشریح، تجزیهوتحلیل، مضمون شکافی ۲. شغل حلاج، پنبهزنی، ندافی
-
ندافة
لغتنامه دهخدا
ندافة. [ ن ِ ف َ ] (ع اِمص ) عمل نداف . (از اقرب الموارد) (از المنجد). حلاجی . پنبه زنی . ندافی .
-
حرن
لغتنامه دهخدا
حرن . [ ح َ ] (ع مص ) ندافی کردن پنبه را. || حرن در بیع؛ زیادت و کم نکردن در آن . (منتهی الارب ).
-
ذخی
لغتنامه دهخدا
ذخی . [ ذَخ ْی ْ ](ع مص ) واخیده شدن پشم به کمان ندّافی . (منتهی الارب ). محلوج شدن پشم با کمان حلاّج . || شتابی کردن . (منتهی الارب ). || ذَختهم الرّیح ؛ رسید به آنها باد و نیست ایشان را از آن پرده و مانع.
-
شیدن
لغتنامه دهخدا
شیدن . [ دَ ] (مص ) حلاجی کردن . ندافی کردن . زدن پنبه و پشم و مانند آن . ندف . حلج . زدن (چنانکه پنبه و امثال آنرا). واخیدن . نفش . فلخیدن . فلخمیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
معدکة
لغتنامه دهخدا
معدکة. [ م ِ دَ ک َ ] (ع اِ) چوبک ندافی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِطرَقَه . چوبک پنبه زنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ندیف
لغتنامه دهخدا
ندیف . [ ن َ ] (ع ص ) پنبه ٔ زده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (دهار). پنبه ٔ ندافی کرده . (فرهنگ خطی ). محلوج . زده . شیده . حلیج . واخیده . منفوش . مندوف . فلخیده . فلخمیده . (یادداشت مؤلف ). || (مص ) نَدْف . نَد...
-
دستبانه
لغتنامه دهخدا
دستبانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دستوانه . دستانه . دستوان . دستکش . (ناظم الاطباء). دستکش چرمین که بازداران بدست کنند تا از آسیب چنگال باز مصون مانند. || موزه . (آنندراج ). || سِوار. دستانه و دستینه ٔ زنان . (ناظم الاطباء). || (در ندافی ) محبض ...